۱۰ فیلم که بین کمدی و تراژدی تعادلی عالی برقرار کردند
در این مطلب ۱۰ فیلمی را که با مهارت هر چه تمامتر بین تراژدی و کمدی تعادل برقرار کردهاند نام بردیم. عواطف انسانی هزارتویی است که حتی درخشانترین ذهنها نیز قادر به ترسیم کامل آن نیستند.
به گزارش موبوایران، در این مطلب ۱۰ فیلمی را که با مهارت هر چه تمامتر بین تراژدی و کمدی تعادل برقرار کردهاند نام بردیم. عواطف انسانی هزارتویی است که حتی درخشانترین ذهنها نیز قادر به ترسیم کامل آن نیستند. احساسات را میتوان تعریف و فهرست کرد، اما محرکها و منشا آنها برای همیشه نامشخص است. حتی خونسردترین افراد در میان ما نیز گهگاه تحت تاثیر احساسات غیرقابل پیشبینی که در زمانهای نامناسب بروز میکنند قرار میگیرند.
فیلمها روشی منحصربهفرد برای برانگیختن احساسات در بینندگان خود دارند. وقتی یک فیلم عالی تمامی جو اطراف بیننده را پر میکند، احساسات متفاوتی ممکن است در کنار هم یا پشت سر هم شکل بگیرند. شادی و غم دو نمونه از این قبیل هستند، و وقتی کمدی و تراژدی در یک فیلم وجود داشته باشند، اثر میتواند پیچیده باشد.
وقتی یک فیلم با مهارت این دو عنصر متضاد را مدیریت میکند، ترکیبی برنده است. شاید زمانی که غمگینترین حالت را داریم آماده خندیدن هستیم، یا شاید زمانی که زندگی آفتابی به نظر میرسد در برابر غم و اندوه آسیبپذیرتر هستیم. اما تعادل مناسب کمدی و تراژدی تجربه توصیفناپذیری را ممکن میکنند.
۱۰. دیوانه از قفس پرید (One Flew Over the Cuckoo’s Nest)
کارگردان: میلوش فورمن
بازیگران: جک نیکلسون، ویلیام ردفیلد، لوییز فلچر
محصول: ۱۹۷۵
امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
این اقتباس نمادین از رمان کن کیسی به تثبیت جایگاه جک نیکلسون به عنوان یک بازیگر کمک کرد و همچنان یک اثر برجسته از سینما به شمار میرود. بسیاری از لحظات جذاب این فیلم به دست شخصیت بیپروا و آزاده نیکلسون خلق میشود، و لحظات غمانگیزی هم به کمک او رقم میخورد.
اما نباید از نقشهای مهمی که بازیگران مکمل در این فیلم بازی میکنند، غافل شد. شخصیتهای خوب ترسیم شدهی آنها که آنچنان عمق شخصیتی دارند که برای برانگیختن طیف وسیعی از احساسات ما کفایت میکند. لوییز فلچر، ویلیام ردفیلد، ویل سمسون، کریستوفر لوید و براد دوریف به عنوان یکی از منحصربهفردترین گروههایی که در یک فیلم میتوان مثال زد، بازیهای فراموشنشدنی ارائه میکنند.
صحنه یک موسسه روانی است و این بازیگران، بیماران مقیم آنجا را تشکیل میدهند و فلچر نقش پرستار راچد را، که یکی از شرورهای بزرگ سینما است بازی میکند. هنگامی که شخصیت نیکلسون وارد موسسه میشود، او تمام عزمش را جزم میکند که خلاف قوانین رفتار کند و تا حد امکان سرگرم شود. هنگامی که روح سرکش او شروع به آلوده کردن سایر بیماران میکند، خشم پرستار راچد برمیانگیزد و مصمم میشود تا تمام قانونشکنیهای او را متوقف کند.
سطح احساسات تماشاگر با دیدن این فیلم ممکن است به نظر او در مورد شخصیت اصلی بستگی داشته باشد، اما «دیوانه از قفس پرید» در طول سالها میزبان اشکها و لبخندهای تماشاگرانش بوده و شایسته جایگاه خود در این فهرست است.
۹. قاعدهی بازی (The Rules of the Game)
کارگردان: ژان رنوآر
بازیگران: نورا گرگور، پولت دوبوست، مارسل دالیو
محصول: ۱۹۳۹
امتیاز متاکریتیک: –
امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
«قاعدهی بازی» یک طنز اجتماعی عالی است که اسرار پلید زیر پوست یک جامعه طبقات بالای به ظاهر مودب را آشکار میکند. هنگامی که یک اشرافزاده یک مراسم شکار برگزار میکند که در آن خدمتکاران و کارفرمایانشان با هم تعامل خواهند داشت، انبوهی از احساسات پنهان به شکلی خشونتآمیز منفجر میشوند. روابط نامشروع، نفرت سرپوشیده، و خشم قاتلین آشکار میشود.
کمدی در این فیلم در درجه اول از رفتارهای ریاکارانه پوچ اجتماعی نشات میگیرد که باعث مضحک شدن خود کاراکترها شده است. اما از آنجایی که حقیقت در طول شب فاش میشود، وقتی شخصیتها عواقب دنیای واقعی رفتارشان را در نظر میگیرند، همه چیز به سمت تراژیک شدن پیش میرود. این کمدی تاریک حتی برای لحظهای به زندگی واقعی شبیه نیست، زیرا قوانین بازی شکسته شده و ریاکاری حداقل برای یک شب به عنوان واقعیت آشکار میشود.
۸. خرچنگ (The Lobster)
کارگردان: یورگوس لانتیموس
بازیگران: کالین فارل، ریچل وایس، بن ویشاو
محصول: ۲۰۱۵
امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
میزان طنزی که از فیلم «خرچنگ» برداشت میکنید ممکن است به تیپ شخصیتی شما بستگی داشته باشد، اما کسانی که ذوق سورئال و ابزوردی دارند، این طنز را معرکه میدانند. «خرچنگ» پر از دیالوگهای عجیبی است که با داستان کافکیاییاش مطابقت دارد و تاثیر آن بسیار زیاد است. کالین فارل دیالوگهای خود را با خونسردی ملایمی ارائه میدهد که لحن فیلم را تقویت میکند و ریچل وایس، لئا سیدوکس و جان سی ریلی نقشهای فرعی را به خوبی ایفا میکنند.
پیشفرض فیلم مملو از عناصر کمدی و تراژدی است؛ در یک جامعه دیستوپیایی با موقعیت مبهم، افراد مجرد به هتلی به سبک استراحتگاه فرستاده میشوند و به آنها ۴۵ روز فرصت داده میشود تا شریک جدیدی پیدا کنند. در صورت ناتوانی در این رقابت، پس از انقضای زمان تعیین شده به حیوان مورد نظر خود تبدیل میشوند.
داستان با کمدی و تراژدی در یک رقص عجیب که احساسات ما را به رغم خودمان به حرکت در میآورد، میگذرد. «خرچنگ» با اوج شکستهای به قدری غمانگیز و در عین حال به شدت ابزورد به پایان میرسد، تا جایی که برای یافتن تفسیر مناسب برای احساس خود از دیدن فیلم و پایان عجیبش به زمان احتیاج خواهید داشت.
۷. نمایش ترومن (The Truman Show)
کارگردان: پیتر ویر
بازیگران: جیم کری، لورا لینی، اد هریس
محصول: ۱۹۹۸
امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
جیم کری تعداد انگشت شماری فیلم عالی بازی کرد که در آنها استعدادهای خود را در کمدی و درام به نمایش گذاشت، اما «نمایش ترومن» بهترین تلاش او در این مسیر است. کری با سرازیر شدن از سبک کمدی دیوانهوار خود به لحظات حساس و ویرانی تراژیک، وزنهی بازیگری فیلم را به تنهایی روی شانههای خود حمل میکند. اما «نمایش ترومن» یکی از هوشمندانهترین فیلمهایی است که احتمالا میبینید، با روایتی که در هر دو وضعیت سطحی و استعاری به همان اندازه خوب عمل میکند. کارگردان پیتر ویر به شیوهای رندانه و نکتهسنج کارگردانی میکند که باعث تاثیر بیشتر داستان میشود.
قهرمان ما، ترومن بربنک، ناآگاهانه تمام عمر خود را به عنوان ستاره یک برنامه تلویزیونی واقعیت محور زندگی کرده است. ترومن با سبک زندگی کاملا طراحی شده و بازیگرانی که نقش دوستان و خانواده او را بازی میکنند، در ناآگاهی سرخوشانهای که زندگیاش در واقع تحت کنترل است روزگار میگذراند. اما زمانی که تهیهکنندگان تلویزیون اجازه میدهند چند اشتباه مهم نادیده گرفته شود، ترومن شروع به مشکوک شدن به واقعیت شرایطش میکند و تصمیم میگیرد که تحقیق کند و عواقب حقیقت را بپذیرد.
۶. دیکتاتور بزرگ (The Great Dictator)
کارگردان: چارلی چاپلین
بازیگران: چارلی چاپلین، پائولت گدارد، جک اوکی
محصول: ۱۹۴۰
امتیاز متاکریتیک: –
امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
چارلی چاپلین در این فیلم کلاسیک هم نقش یک آرایشگر نجیب یهودی و هم یک دیکتاتور ظالم را بر عهده میگیرد که به دنبال تخریب شیوه زندگی آرایشگر است. این فیلم طنز که در سال ۱۹۴۰ ساخته شده است، ارجاعات آن به وقایع جاری مربوط به جنگ جهانی دوم آشکار است، و توانسته است هم به شدت از بیعدالتی انتقاد کند و هم در این راه شوخ باشد. چاپلین مهارتهای افسانهای خود را به عنوان یک کمدین در داستانی در مورد دورانی از تاریخ به کار میگیرد که حتی به شکل داستان هم بسیار تراژیک است.
وقتی آرایشگر و دیکتاتور شبیه او در یک پرونده هویتی اشتباه گرفتار میشود، آرایشگر مجبور میشود برای جمعیت عظیمی سخنرانی عمومی کند. نتیجه یکی از نمادینترین صحنههای تاریخ سینماست که شامل یک سخنرانی میخکوب کننده درباره صلح در برابر ظلمهایی است که انسانها قادر به انجام آن هستند.
«دیکتاتور بزرگ» یک ماجراجویی لذتبخش است که به طور کامل پیامدهای جدی داستان و پیام خود را درک میکند. چارلی چاپلین کارگردانی، نویسندگی، تهیه کنندگی و بازی در این فیلم کلاسیک را برعهده داشت که برای زمان خود ریسک بزرگی بود و امروزه همچنان قابل ارجاع است.
۵. حضور (Being There)
کارگردان: هال اشبی
بازیگران: پیتر سلرز، شرلی مکلین، جک واردن
محصول: ۱۹۷۹
امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
تعداد کمی از نامها به اندازه نام پیتر سلرز بزرگ با کمدی مترادف هستند، و صراحتا تصور منظر طنز سینما بدون مهر منحصر به فرد او دشوار است. اما در بیشتر دوران زندگیاش، مهارتهای او بهعنوان یک بازیگر نمایشی مخفی نگه داشته شد. وقتی سلرز به نقش اصلی فیلم «حضور» به کارگردانی هال اشبی تبدیل شد، شهرت او برای همیشه تغییر کرد. سلرز اجرای درخشانی را در نقش «چنس باغبان» ارائه میدهد که ما را به شدت میخنداند و در آخر با حالی گریان رها میکند.
چنس، قهرمان به ظاهر سادهلوح «حضور»، مظهر مانترا «زندگی در لحظه» است. ما فرض میکنیم که زندگی او در لحظه بهجای احتمال قصد و نیت قبلی، محصول سادگی او است، اما هیچوقت به طور قطع و عینی چنین چیزی به ما گفته نمیشود. چنس شخصیتی است که جز آنچه در تلویزیون دیده است، چیزی در مورد زندگی نمیداند، و او بهترین بوم نقاشی است که دیگران افکار و نظرات خود را بر آن نقش میزنند.
وقتی او برای اولین بار به عنوان یک مرد میانسال وارد دنیای واقعی میشود، ناتوانی در برخورد اجتماعی و رفتار سادهاش واکنشهای گستردهای را به دنبال دارد. برخی خندهدار و برخی دلخراش هستند، اما «حضور» نوید یک سفر احساسی کامل را به مخاطبان خود میدهد.
۴. اشتروشک (Stroszek)
کارگردان: ورنر هرتسوگ
بازیگران: برونو اشلاین اشتاین، اوا ماتز، نوربرت گروپ
محصول: ۱۹۷۷
امتیاز متاکریتیک: –
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
ورنر هرتزوگ، فیلمساز آلمانی، دوربینها و استعدادهای خلاق خود را در این فیلم منحصر به فرد و بدیع به آمریکا میبرد. داستان درباره بخت و اقبال برونو اشتروشک، نوازندهی خیابانی است که اعتیاد اخیرش به الکل، باعث شد با پلیس برلین به مشکل بخورد.
پس از آزادی، برونو تصمیم میگیرد همراه با یک فاحشه محلی که تلاش میکند از کارفرمایان بدسرپرست خود فرار کند، و همسایهای که بستگانش آنها را دعوت کرده تا در مزرعهاش در ویسکانسین زندگی کنند، به آمریکا نقل مکان کند.
آنچه در ادامه میبینیم، بررسی غیرعاطفی رویای آمریکایی است، که سه نفر آلمانی آن را کمی شادتر از آنچه در کارت پستالهای ایالات متحده نشان داده بودند، نشان میدهد. متاسفانه، این شخصیتهای عجیب و بدبخت، صرفا به واسطه حرکت خود، سعادت به دست نمیآورند و کشور جدیدی که به آن نقل مکان کردند، آنطور که انتظار داشتند، آنها را در مرکز ثروت و موفقیت قرار نمیدهد.
هرتزوگ بیشتر از افراد محلی و مبتدی برای ساخت این فیلم استفاده میکند و نتایج هم خندهدار و هم عمیقا تاثیرگذار است. صحنههای پایانی فراموشنشدنی و نمادین «اشتروشک»، هرجومرج درونی را که برونو در آن فرو رفته است، عمدتا به دلیل انتظارات نابجای او عیان میکند.
۳. سفرهای سولیوان (Sullivan’s Travels)
کارگردان: پرستون استرجس
بازیگران: جوئل مککری، ورونیکا لیک، پرستون استرجس
محصول: ۱۹۴۱
امتیاز متاکریتیک: –
امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
فیلمهای کمی میتوانید بیابید که چنین مهارتی را در انتقال بیوقفه بین طنز سطحی و لحظههای عمیق ناراحت کننده نشان دهند. «سفرهای سولیوان» داستان کارگردانی را روایت میکند که میل او به ساختن یک فیلم جدی و متفکر، او را به این درک میرساند که از رنجهای انسانی اطلاع چندانی ندارد. او برای ساختن یک فیلم معتبر درباره مشکلات تصمیم میگیرد لباس و سبک زندگی یک دورهگرد را در پیش بگیرد.
البته این جزییات مانند یک موقعیت کمدی ایدهآل به نظر میرسد، و از این نظر فوقالعاده عمل میکند. اما «سفرهای سولیوان» مملو از لحظات تاثیرگذار واقعگرایی و تراژدی است که ممکن است اشکهای از سر شوق شما را به اشکهای غم تبدیل کند.
اگرچه انگیزههای اولیه کارگردان در این فیلم شامل موفقیت مالی است، اما این شهروند طبقهی مرفه جامعه، در طول سفرهای خود بیشتر از آنچه که تصور میکرد، در مورد رنج میآموزد. وقتی او خود را در مشکل جدی با قانون میبیند، ارتباط او با افراد تحت ظلم اطرافش بلافاصله عمیق میشود. با کمک ورونیکا لیک زیبا، قهرمان ما کاملا کامل یاد میگیرد قبل از اینکه قضاوتی درباره زندگی دیگران داشته باشد، ابتدا نوع زندگی آنها را تجربه کند.
۲. آپارتمان (The Apartment)
کارگردان: بیلی وایلدر
بازیگران: جک لمون، شرلی مکلین، فرد مکموری
محصول: ۱۹۶۰
امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
بیلی وایلدر چند کمدی و درام عالی ساخت، اما هرگز ترکیبی بهتر از «آپارتمان» از این دو ژانر خلق نکرد. وایلدر بهترین نقش اول را برای جک لمون به منظور بازی در چنین فیلمی پیدا کرد.
همانطور که لمون میتواند خندهدار باشد، هرگز در این فیلم وقار خود را از دست نداد، و در اینجا نیز این شانس را پیدا کرد که مهارتهای بازیگری دراماتیک دست کم گرفته شده خود را به نمایش بگذارد. شرلی مکلین هم در یکی از اولین نقشهایش بسیار موفق عمل میکند.
داستان حول محور یک کارمند اداری مجرد است که مافوقهایش در محل کار متوجه میشوند که میتوانند او را مجبور کنند تا از آپارتمانش برای قرارهای عاشقانه مخفیانهشان استفاده کنند. از آنجایی که او میخواهد در حرفهاش موفق شود، مرد فقیر شجاعت نه گفتن ندارد و اغلب خود را در سرما بیرون از آپارتمان خود میبیند. اما وقتی یکی از روسای او به کارمند بدبخت نگاه میکند، اوضاع به سمت پیچیدهتر و غمانگیزتر شدن پیش میرود. «آپارتمان» تمام رشتههای عاطفی ما را با مهارت در دست میگیرد و ما را مجبور میکند تا برای کشف چیزهای بیشتری به آن برگردیم.
۱. زندگی زیباست (Life is Beautiful)
کارگردان: روبرتو بنینی
بازیگران: روبرتو بنینی، نیکولتا براسچی، جورجو کانتارینی
محصول: ۱۹۹۷
امتیاز متاکریتیک: ۵۹ از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
آیا هیچ فیلمی به اندازه «زندگی زیباست»، طنز و تراژدی را با هم ترکیب کرده است؟ عنوان آن به تنهایی گویای ماهیت دوگانه فیلم است. همانطور که بسیاری میدانند، فیلم در یک اردوگاه کار اجباری نازیها اتفاق میافتد و جهانبینی غالب شخصیتهایش را نمایان میمند که در شرایط بسیار سختی زندگی میکنند. روبرتو بنینی علاوه بر کارگردانی این فیلم دلخراش، در آن بازی هم میکند که توفیقی نادر برای هر عاشق فیلم است.
بنینی نقش گیدو را بازی میکند که به همراه پسرش به یک اردوگاه کار اجباری فرستاده میشوند. گیدو در تلاش برای محافظت از پسر جوانش در برابر خطر و واقعیت تلخ، او را متقاعد میکند که این اردوگاه بخشی از یک بازی بزرگ است که آنها باید از آن پیروز بیرون بیایند. پسر برای هر بار سکوت یا اطاعت از دستورات، امتیاز بیشتری در بازی به دست میآورد.
تلاش این پدر مهربان برای حفظ بیگناهی پسرش از طریق این اقدامات طاقت فرسا چیزی است که نوسانات عاطفی فیلم را شکل میدهد. از خندهها به بازیهای استادانهای که او اختراع میکند تا دلشکستگی از ماهیت واقعی شرایطشان، «زندگی زیباست» به خوبی به ما میآموزد که یک فیلم میتواند همزمان چند اثر احساسی بر روی مخاطب بر جای بگذارد.