آبروداری تاوان وحشتناکی داشت!

من که هنوز دو ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنانم نمی‌گذرد، تازه فهمیده ام که همسر سوم نامزدم هستم، اما دیگر طاقت کتک کاری‌های او را ندارم تا جایی که برای رهایی از این وضعیت دست به خودکشی زدم و...

خبر را برای من بخوان

به گزارش موبوایران، من که هنوز دو ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنانم نمی‌گذرد، تازه فهمیده ام که همسر سوم نامزدم هستم، اما دیگر طاقت کتک کاری‌های او را ندارم تا جایی که برای رهایی از این وضعیت دست به خودکشی زدم و...

این‌ها بخشی از اظهارات نوعروس ۲۱ ساله‌ای است که به قصد طلاق از نامزدش از بیمارستان راهی کلانتری شده بود. این دختر جوان با بیان این که تاوان سختی را برای حفظ آبروی پدرم پرداخته ام، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: سه ساله بودم که مادرم به دلیل بیماری فوت کرد.

یک سال بعد از این ماجرا نیز پدرم زن جوان دیگری را به عقد خودش درآورد، اما من از همان دوران کودکی نتوانستم با نامادری ام کنار بیایم و از این که او جای مادرم را گرفته بود، خیلی ناراحت بودم. نامادری ام نیز به دلیل ناسازگاری هایم بسیار مرا آزار و اذیت می‌کرد و کتکم می‌زد. در این میان وقتی پدرم از اختلاف و درگیری ما مطلع می‌شد، به طرفداری از همسرش مرا کتک می‌زد طوری که دیگر به این وضع عادت کرده بودم.

روز‌ها به همین ترتیب سپری می‌شد تا این که بالاخره دو ماه قبل پسر جوانی به همراه خانواده اش به منزل ما آمدند و مرا خواستگاری کردند. بعد از یکی دو بار رفت و آمد، پدرم یک مهمانی کوچک گرفت تا مراسم عقدکنان ما برگزار شود. اگرچه آن شب فقط بستگان نزدیکمان در جشن عقدکنان حضور داشتند، اما دو روز بعد پدرم رازی را فاش کرد که همه وجودم لرزید.

او گفت: در روز عقدکنان وقتی شناسنامه شهاب را به عاقد دادم، در یک لحظه متوجه شدم او دو بار دیگر نیز ازدواج کرده است و اسامی همسرانش هم در شناسنامه اش وجود دارد. در آن هنگام تصمیم گرفتم حقیقت را فاش کنم و مراسم عقدکنان را برهم بزنم، اما چون از آبروریزی می‌ترسیدم، سکوت کردم چرا که اگر این ماجرا لو می‌رفت مهمانان مرا سرزنش و مسخره می‌کردند.

خلاصه پدرم این حرف‌ها را با شرمندگی به زبان جاری می‌کرد و من هم حیرت زده نگاهش می‌کردم. با وجود این نمی‌توانستم به راحتی این ماجرا را بپذیرم به همین دلیل بعد از پرس و جو‌های زیاد دو هوویم را پیدا کردم و فهمیدم که شهاب آن‌ها را نیز فریب داده است. یکی از همسران او به من گفت: شهاب نه سرکار می‌رفت و نه پولی برای مخارج زندگی می‌پرداخت.

به همین دلیل مجبور شدم مبلغی به او بپردازم تا به طلاق من رضایت بدهد ...حالا دیگر چاره‌ای جز سکوت نداشتم و نمی‌توانستم تصمیم درستی بگیرم. این درحالی بود که نامزدم وقتی متوجه ماجرا شد، به شدت مرا کتک زد که چرا نزد همسران دیگرش رفته ام و در کار او فضولی کرده ام. از آن روز به بعد و در طول همین دو ماه نامزدی بار‌ها به بهانه‌های مختلف مرا کتک زده تا حدی که دیگر تحملم را از دست دادم و با یک تصمیم احمقانه و ناگهانی با خوردن مقداری قرص دست به خودکشی زدم، اما پدرم متوجه موضوع شد و بلافاصله مرا به بیمارستان امام رضا (ع) برد.

چند روز در بخش مسمومین بستری شدم و با تلاش کادر درمانی از مرگ نجات یافتم. امروز هم به کلانتری آمده ام تا از شهاب طلاق بگیرم و...

پرونده این دختر جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) در اختیار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت تا بررسی‌های کارشناسی و قضایی دراین باره صورت گیرد.