به گزارش سایت طلا، قطعاً برای همه ما پیش آمده است که کارهای مهم خود را به تعویق می اندازیم و در عين حال بابت انجام ندادن آنها حس بدی را تجربه میکنیم . اما حتی این حس بد هم نمیتواند ما را مجبور کند تا آن ها را طبق زمانبندی خاص خودشان و اسرع وقت انجام دهیم .
به تعویق افتادن کارها امری طبیعی است و ما هرگز نمی توانیم آن را کاملا از زندگی خود حذف کنيم ، اما زمانی که میزان آن به دی است که ما را از اهداف مهم و حیاتی خود دور می کند و تمام ابعاد زندگی مان را تحت تاثير قرار می دهد نیازمند توجه ویژه ای است .
منظور ما از توجه ویژه این است که راجع به آن و انگیزه های زیرین این رفتار بيشتر تفکر و تعمق كنيم . شاید خیلی خوشبینانه باشد که آن را به تنبلی نسبت دهیم و فکر کنیم با خواندن کتابهایی در اين زمينه قادر به برطرف کردن آن هستیم . البته که اینها می توانند وقتی مسئله سطحی و واقعاً یک نوع اهمال کاری است مفید باشند.
اما در بسیاری از اوقات آن چه از بیرون اهمال کاری دیده میشود از درون پیچیدگی های بیشتری دارد زیرا هرچه راهکارهای غلبه بر تنبلی را اعمال می کنیم موثر واقع نمی شوند و حتی این طفره رفتن ها کاهی منجر به تبعات سنگینی در زمینه تحصیلی ، شغلی ، رابطه ای و ... برای فرد می شوند.
یا گاهی منجر به راکد ماندن زندگی میشوند به گونهای که فرد هیچ تلاشی برای موفقیت و یا دنبال کردن اهداف خود نمی کند. در اینجا به نظر میرسد که روان ما به دو بخش تقسیم میشود یک بخش که در عمل کاری انجام نمیدهد حتی زمانی که با تبعات بیرونی برای اهمال کاری مواجه میشود و یک بخش که با تمام وجود میخواهد کاری انجام دهد .
اما به لحاظ روانی نزدیکی بیشتری با آن بخش که میخواهد کاری انجام دهد ، اما نمی تواند حس میکنیم . و در مقابل احساس میکنیم آن بخشی دیگر که بر خلاف میلمان لجبازی میکند و کاری انجام نمی دهد را نمیشناسیم . بله ما با آن بخش خود غريبهايم آنقدر غریبه که نمیدانیم چه اتفاقی در روان ما در حال جریان است که کارها پیش نمیرود .
شاید لازم است با آن بخش از وجودمان که نمیخواهد کاری را از پیش ببرد بیشتر آشنا شویم . شاید اگر حرف هایش را بشنويم بتوانيم دليل این همه طفره رفتن را متوجه شویم . انگار آن بخش از ما که دلش میخواهد کارها را به تعویق بیندازد و با بخش دیگر مان در تضاد است ، یک دلیل سفت و محکم برای خودش دارد که ما از آن بی خبریم .