ایران نوشت: چند روز قبل مرد جوانی به دادسرای جنایی تهران رفت تا به گفته خودش، راز قتلی را که حدود سه سال قبل رخ داده بود برملا کند.
او زمانی که مقابل بازپرس محمدتقی شعبانی قرار گرفت، گفت: همسرم شقایق دو سال و نیم قبل فرزندم را که معلول بود، به قتل رساند. بعد از اینکه همسرم، پسر دو ماهه مان را به قتل رساند، با اورژانس تماس گرفت و گفت پسرمان بیماری مادرزادی داشته و در خواب جان باخته است. با اظهارات همسرم و با توجه به بیماری زمینهای که پسرمان داشت، گواهی فوت او صادر شد و بچه را دفن کردیم، اما دخترم که آن زمان ۵ ساله بود شاهد قتل برادرش بوده است.از سویی یکی از خانمهای فامیل ما نیز از ماجرای قتل با خبر شده و او میتواند شهادت دهد که پسرمان را، همسرم کشته است.
با شکایت مرد ۳۸ ساله، تحقیقات به دستور بازپرس جنایی آغاز شد. در بررسیهای اولیه از دختر ۷ ساله خانواده که به گفته پدرش شاهد این قتل بود، تحقیق صورت گرفت. او در تحقیقات گفت: روز حادثه مادرم، یک پرتقال را به زور داخل دهان برادرم که آن زمان دو ماه داشت فرو کرد و برادرم خفه شد و بعد هم مادرم پرتقال را از دهان برادرم بیرون آورد.
بعد از این ماجرا، مرا تهدید کرد که اگر حرفی به کسی بزنم، مثل برادرم، مرا هم خواهد کشت. بعد هم با اورژانس تماس گرفت و گفت برادرم به خاطر بیماری فوت کرده است.
از سویی زن جوانی که به گفته پدر نوزاد، از ماجرای این قتل با خبر شده بود، در تحقیقات گفت: من در مغازه این مرد کار میکردم مدتی از مرگ فرزندش گذشته بود که شقایق به مغازه آمد و سر موضوعی بین او و همسرش دعوا شد. دعوا که بالا گرفت شقایق گفت: ای کاش به جای پسرمان که کشتم، تو را به قتل میرساندم.
انکار زن جوان
به دنبال اظهارت دو شاهد ماجرا و شکایت مرد جوان، بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت شقایق را صادر کرد، اما زن جوان در تحقیقات اولیه منکر جنایت شد و گفت: زمانی که پسرم به دنیا آمد فلج بود دو ماه بعد از به دنیا آمدنش هم فوت کرد و حتی پزشک گواهی فوت برای او صادر کرد. من قتلی مرتکب نشدهام و شوهرم دروغ میگوید.
او ادامه داد: تا زمانی که زندگی ما خوب بود، شوهرم حرفی از قتل نمیزد، اما بعد از اینکه اختلافات بین من و پیمان زیاد شد و من از او شکایت کردم و مهریه ۶۰۰ سکهایام را به اجرا گذاشتم، او برای فرار از مهریه چنین ادعایی مطرح کرده است. گفتههای شاهدان را هم قبول ندارم، یکی از شاهدان حسابدار است که از اقوام پیمان است و دیگری دخترم است. پیمان، دخترم را ترسانده تا به دروغ علیه من شهادت بدهد.