10 خصوصیت کودکی که در بزرگسالی ایجاد مشکل می کند
سالهای رشد ما میتواند تا مدتها در بزرگسالی ما تأثیر بگذارد، بهویژه در روابط عاشقانه!
چرا روابط کودکی ما مهم است؟
سال های شکل گیری و رشد ما در کودکی، راه را برای تعامل در روابط بعدی ما هموار می کند. کودکانی که در خانواده خود دچار آسیب و اختلال می شوند، اغلب برای یادگیری همان مرزها و رفتارهایی که برای بسیاری دیگر به نظر می رسد بدیهی می رسد، تلاش می کنند.
همانطور که کودک در حال رشد و تکامل است، به مراقبان خود به عنوان الگویی جهت نحوه تعامل با دنیای اطراف نگاه می کند؛ اگر آن مراقبان به شیوههای ناکارآمد یا ناسالم رفتار کنند، احتمال اینکه کودکان یاد بگیرند که همین رفتارهای ناسالم را تقلید کنند(حتی اگر ناخواسته باشد)، زیاد است و دیدگاه فرد را نسبت به جهان و اطرافیان شکل میدهند.
این به نوبه خود بر سه ساختار اساسی تأثیر می گذارد: احساس ما از خود، نحوه برقراری ارتباط و چگونگی شکل دادن به روابط؛و معمولاً این الگوها را تا بزرگسالی تکرار میکنیم، مگر اینکه خودآگاهی بیشتری نسبت به رفتارهایمان ایجاد کنیم.
در زیر 10 مورد از راه هایی که آسیب های دوران کودکی در روابط بزرگسالان ظاهر می شود آورده شده است:
1. ترس از رها شدن
کودکانی که توسط یک مراقب نادیده گرفته شده یا رها شده اند، اغلب در بزرگسالی با ترس از رها شدن دست و پنجه نرم می کنند، حتی اگر از این ترس بی خبر باشند و گاهی ترس اصلی آنها این است که شریک زندگی در نهایت آن را ترک می کند.
این افکار اغلب خود را در موقعیتهای روزمره نیز نشان میدهند، مانند ترسیدن زمانی که یک شریک به تنهایی بیرون میرود، یا اینکه اگر شریک در حین مشاجره اتاق را ترک کند، نمیتوانند خود را آرام کنند. این ترس اغلب به صورت حسادت یا در موارد شدید، مالکیت نیز ظاهر می شود.
2. تحریک پذیر شدن یا به راحتی از دیگران آزرده خاطر شدن
وقتی در محیطهایی بزرگ میشویم که اغلب مورد انتقاد قرار میگیریم یا شاهد انتقاد از دیگران هستیم، میآموزیم که این یک راه طبیعی برای ابراز نارضایتی خود در روابط است. ما می آموزیم که نقص ها و خصلت های ما غیرقابل تحمل هستند و این عدم تحمل را به شرکای خود یا اطرافیانمان نیز نشان می دهیم.
3. نیاز به فضا یا زمان زیادی برای خود
بزرگ شدن در یک محیط پر هرج و مرج یا غیرقابل پیش بینی، استرس زیادی ایجاد می کند و اغلب سیستم عصبی مرکزی کودکان را در حالت دائمی هوشیاری قرار می دهد که درنهایت این کودکان بزرگسالانی می شوند که برای آرام کردن این علائم اضطراب، عصبی بودن و ترس، به زمان زیادی برای خود نیاز دارند.
در خانه ماندن، جایی که بتوانید محیط اطراف خود را کنترل کنید، احساس امنیت بیشتری می کنید و به شما اجازه می دهد تا آرامش داشته باشید و در موارد شدید، برخی از بزرگسالان حتی دارای ویژگی هایی از اضطراب اجتماعی یا حتی آگورافوبیا هستند یا معیارهایی از آن را دارند.
4. نابرابری مسئولیت های مالی و خانگی
گاهی اوقات به دلیل ترس از وابستگی به شخص و بی میلی برای تکیه کردن به شریک زندگی در برخی مواقع به شکلی است که مسئولیت مالی و/یا خانگی کامل را در یک شراکت به عهده می گیرید یا به طور کامل از شخص دیگر مراقبت می کنید تا جایی که از شما سوء استفاده می شود. برعکس - تکیه بیش از حد به آنها تا جایی که آنها از شما مراقبت می کنند - نیز نتیجه نیازهای برآورده نشده دوران کودکی است.
5. ماندن در یک رابطه بسیار بیشتر از تاریخ انقضای آن
وقتی در محیطهای ناپایدار بزرگ میشویم، با مراقبانی که با اعتیاد به مواد مخدر، بیماری روانی، یا حتی بیماری یا مرگ دست و پنجه نرم میکنند، بچهها اغلب احساس گناه میکنند و ممکن است در بزرگسالی به ماندن با کسی که برای آنها مناسب نیست تبدیل شود و احساس امنیت بیشتری نسبت به تنهایی کنند.
6. مشاجره یا دعوای مداوم در روابط، یا اجتناب از درگیری به هر قیمتی
همه روابط دارای تعارض هستند، اما کودکانی که در محیطهایی بزرگ شدهاند که مراقبان همیشه در آن بحث میکردند یا از هر نوع تعارضی اجتناب میکردند، اغلب مهارتهای لازم برای برقراری ارتباط سازنده و سالم و راه های سالم و سازنده برای هدایت و مدیریت تعارض را نمیآموزند.
7. ندانستن نحوه ترمیم بعد از دعوا
همانطور که در بالا ذکر شد، وقتی یاد نگیریم که چگونه مدیریت مؤثر و سالم تعارض داشته باشیم، همچنین نمی دانیم چگونه یک رابطه را پس از تعارض اجتناب ناپذیری که در هر زندگی رخ می دهد، ترمیم کنیم.
این میتواند شبیه این باشد که وانمود کنید که این اتفاق نیفتاده است و یا ندانید که چه زمانی یا چگونه در مورد یک موضوع صلح کنید یا درمان انجام دهید.
8.داشتن همسران سریالی
این اغلب به دلیل ترس از آسیب دیدن دوباره، ترس از تنها ماندن یا حتی تلاش برای اثبات این است که شما شایسته عشق و محبتی هستید که در کودکی دریافت نکرده اید، می باشد.
با هر شریک جدید امیدهای جدیدی به وجود می آید تا تأیید کند که شما شایسته عشق و شراکتی هستید که از دست داده اید.
9. نگرانی از عمیق شدن رابطه، ترس از تعهد یا بطور کل اجتناب از روابط
این به خاطر مراقبانی است که قابل اعتماد نبودند یا شما را رها کردند و باعث می شود نسبت به کسانی که ادعا می کنند از شما مراقبت می کنند، بی اعتماد شوید. اگر می ترسید که دیگران نیز مانند مراقبانتان به شما صدمه بزنند و یا اجتناب از رابطه و داشتن روابط کم عمق، می تواند احساس امنیت بیشتری برای شما داشته باشد چراکه به شما این امکان را می دهد که در صورت لزوم رابطه را ترک کنید.
10. تلاش برای تغییر شریک زندگی خود
این نگرش از این باور ناشی میشود که باید با آنچه که داریم بهترین را انجام دهیم. کودکان در تغییر دادن مراقبین خود ناتوان هستند، بنابراین یاد می گیرند که سعی کنند به آنچه که دارند بسنده کنند. در بزرگسالی، رایج است که این الگو به شریکان ما نیز منتقل میشود و باعث میشود که ما تمایل به تغییر در شریک زندگی خود داشته باشیم تا ترس خود را از روابط آرام کنیم.
اگر بتوانیم آن فرد را «اصلاح» کنیم و او را به شریک بهتری تبدیل کنیم، می توانیم به نوعی به خود ثابت کنیم که شایسته و توانایی داشتن یک رابطه موفق هستیم.
آیا این الگوهای رفتاری قابل تغییر هستند؟
خودنگری برای هر شکلی از رشد ضروری است و درمان می تواند به این روند کمک کند، فرد را مسئول نگه داشته و همچنین به احساساتی که در طول مسیر ایجاد می شود یاری رساند. همچنین انجام درمان برای حذف رفتارهای ناکارآمد و برای رشد بین فردی ضروری است.