به گزارش سایت طلا، آموختن چنین اجتنابی بسیار زود آغاز میشود، بسیار فراگیر بوده و جزئی از طبیعت زبان و شناخت است. در جوامع غربی پاسخ مورد قبول و عمومی به احساسات و افکار نامطلوب اغلب تغییر یا خلاصی از آنها است.
این فرهنگ ما (والدین، مدارس، رسانهها) است که به ما میآموزد که برخی احساسات و افکار (شادی، غرور داشتن) خوب هستند و اینکه دیگر احساسات و افکار (اضطراب و ناراحتی) بد هستند و باید حذف شوند و یا حداقل کاهش یابند.
از بچگی به ما میآموزند که ما میتوانیم و باید آنچه را که احساس و فکر میکنیم کنترل کنیم. مخصوصا آن دسته از احساسات و افکار را که منفی هستند. به عنوان مثال به پسر کوچکی که در زمین بازی گریه میکند و به او گفته میشود خودت را جمع و جور کن، بچه نباش.
حتما به یاد میآورید که بارها از والدین یا معلمان خود چیزهایی را شبیه نگران نباش، دلیلی برای ترس وجود ندارد یا گریه نکن مگرنه یک دلیل خوب برای گریه کردن به تو میدهم شنیده اید.
به همین دلیل است که کودکی که گریه میکند، میآموزد همیشه ساکت باشد و درد هیجانی خود را پنهان کند. حاصل کودکی است ساکت که از درون رنج میکشد.
از طریق چنین تجربیاتی بچه ها و بزرگتر ها فورا میآموزند تا تجربه و حالت هیجانات خود را در مقابل دیگران تنظیم کنند و تمایل تنظیم هیجان در غیاب دیگران بروز پیدا نمیکند، زیرا فقط در مقابل انسان ها است که ما افکار خود را پنهان میکنیم یا بروز میدهیم.