اعتراف متهم به دزدي مرگبار از طلافروشي
مردي که ده سال پيش در جريان سرقت مسلحانه از طلافروشي در کرج، طلافروش و همدست خود را با شليک گلوله کشته و متواري شده بود، دستگير شد.
سرهنگ حمیدرضا گل صباحی، رئیس پلیس آگاهی استان البرز در جمع خبرنگاران گفت: عصر هفتم بهمن 82 مردی در تماس با مرکز فوریت های پلیسی 110 کرج از حمله مسلحانه دو مرد به طلافروشی همسایه شان در مشکین آباد خبر داد.در پی این تماس، ماموران کلانتری مشکین آباد و کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی با حضور در محل حادثه متوجه شدند، ویترین طلافروشی شکسته و دو مرد با شلیک گلوله به قتل رسیده اند. کنار یکی از اجساد نیز یک قبضه سلاح کلاشینکف، 29 فشنگ و تعدادی خشاب را کشف و ضبط کردند.
گل صباحی افزود: با گزارش موضوع به بازپرس کشیک ویژه قتل دادسرای کرج و هماهنگی قضایی، اجساد به پزشکی قانونی منتقل و تحقیقات در این باره آغاز شد.
کشف جسد طلافروش و یکی از سارقان
با تحقیق از همسایه های طلافروش کشته شده به نام «علی اصغر» معلوم شد روز حادثه دو مرد مسلح وارد طلافروشی شده و تیراندازی کرده اند. سپس یکی از سارقان مسلح در حالی که مقادیری طلادر دستش بوده، سراسیمه از مغازه خارج شده و پس از تهدید افرادی که در تعقیبش بودند، با یک خودروی پراید از محل دور شده است.
در ادامه مشخص شد، همسایه ها با ورود به طلافروشی، با جسد طلافروش و یکی از سارقان مواجه شدند.
کشف خودروی متهم فراری در جاده ملارد
رئیس پلیس آگاهی استان البرز یادآور شد: با اطلاعات به دست آمده، ماموران تحقیقات گسترده خود را برای دستگیری سارق فراری که دو جنایت را رقم زده بود، ادامه دادند تا این که ساعاتی پس از حادثه، خودروی متهم فراری را درحالی که بدون سرنشین در بیدگنه جاده ملارد رها شده بود، کشف کردند.
وی گفت: با انتقال خودرو به پارکینگ پلیس و بررسی پلاک آن معلوم شد این خودرو ساعتی پیش در کیلومتر 17 جاده مخصوص کرج سرقت و دستور قضایی مبنی بر توقیف آن صادر شده است.
خودرو مسلحانه سرقت شده بود
در ادامه تحقیقات با احضار صاحب خودرو و تحقیق از وی معلوم شد، روز حادثه دو مرد نقابدار مسلح خودرویش را متوقف و با تهدید وی به مرگ،آن را سرقت کرده اند.
گل صباحی خاطرنشان کرد: با توجه به این که سارق کشته شده ـ شهاب ـ اهل غرب کشور بوده ماموران با شناسایی منزل پدری وی با هماهنگی قضایی به آنجا رفته و در تحقیق از خانواده اش متوجه شدند، دو روز پیش او و دوستش «مجتبی» به تهران سفر کرده اند و از آنها خبری ندارند. در ادامه با فاش شدن هویت قاتل فراری پاتوق های احتمالی وی زیر نظر گرفته شد؛ اما او مدام مخفیگاه خود را تغییر می داد؛ به طوری که ردپای وی در کشور عراق به دست آمد و کارآگاهان جنایی از طریق پلیس بین الملل به جستجوهایشان ادامه دادند اما مدتی بعد معلوم شد متهم فراری به یکی از شهر های جنوبی کشور آمده و در آنجا مرتکب سرقت شده و سپس به مکان دیگری رفته است.
پایان 10 سال فرار قاتل
وی افزود: در این ده سال که از وقوع حادثه می گذشت کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی همچنان در جستجوی قاتل فراری بودند تا سرانجام روز های پایانی اردیبهشت امسال اطلاع یافتند عامل جنایت در یک خانه اجاره ای در مرکز شهر تهران زندگی می کند که با زیرنظر گرفتن خانه متهم، او را دستگیر کردند.
گل صباحی عنوان کرد: با انتقال متهم به پلیس آگاهی او به جنایت و دزدی مسلحانه از طلافروشی اعتراف کرد و با صدور قرار قانونی روانه زندان شد. تحقیقات تکمیلی از وی ادامه دارد.
در پی دستگیری این متهم فرصتی به خبرنگار ما دست داد تا با او گفت وگو کند که می خوانید.
چند سال داری و به چه اتهامی دستگیر شده ای؟
مجتبی. 38 سال دارم و به اتهام جنایت و دزدی مسلحانه از طلافروشی.
سابقه کیفری داری؟
نه.
قبل از ارتکاب جنایت و دزدی چه کاره بودی؟
تعمیرکار خودرو و فروشنده قطعات آن بودم.
چگونه با شهاب ـ سارق کشته شده ـ آشنا شدی و نقشه این دزدی خشن را کشیدی؟
در پی رفت وآمد شهاب به محل کارم در شهرستان با او آشنا و دوست شدم. من و او پیش از دزدی از طلافروشی به کشور عراق رفتیم و از آنجا قطعات خودرو خریدیم و شهاب نیز سلاح هایی خرید. هنگام بازگشت شهاب گفت نقشه دزدی از یک طلافروشی را طراحی کرده و از من خواست برای یکشبه پولدار شدن با او همدست شوم که قبول کردم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
روز حادثه در حالی که مسلح بودیم و نقاب به چهره داشتیم، خودروی مردی را سرقت کرده و با آن به یک طلافروشی در مشکین آباد کرج رفتیم. ابتدا شهاب با اسلحه شیشه مغازه را شکست و وقتی طلافروش مقاومت کرد، او را با شلیک گلوله کشتم. من و شهاب هر دو تیراندازی می کردیم و متوجه نشدم چطور یکی از تیرها به همدستم اصابت کرد و او نیز کشته شد. سپس با دستپاچگی مقداری طلادزدیده و متواری شدم. خودرو را چند ساعت بعد رها کردم و طلاها را هم سه میلیون تومان فروختم.
در این مدت تصمیم نداشتی خودت را به پلیس تسلیم کنی؟
می خواستم و هر لحظه سایه پلیس را در زندگی ام احساس می کردم و به همین دلیل شهر به شهر مخفیگاهم را تغییر می دادم. اما ترس مانع از این می شد که خود را تسلیم کنم. اما اکنون که دستگیر شده ام از عذاب وجدان رهایی یافته ام و منتظرم هر چه زودتر مجازات شوم.