پوتین نه راه پس دارد، نه راه پیش

پیروزی برای رئیس جمهور روسیه چگونه است و آیا او شانسی برای دستیابی به آن دارد؟

خبر را برای من بخوان

به گزارش سایت طلا، پیروزی برای رئیس جمهور روسیه چگونه است و آیا او شانسی برای دستیابی به آن دارد؟

تجاوز نظامی روسیه به خاک اوکراین و تداوم آن پرسش های زیادی را در خصوص آینده این جنگ حساس و حیاتی مطرح می کند؛ به ویژه آنکه به باور بسیاری از کارشناسان نتایج آن آینده نظم جهانی را نیز تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. اوکراینی که به محلی برای تقابل روسیه و کشورهای غربی تبدیل شده و در این رقابت حیثیتی پا پس کشیدن هر یک از طرفین می تواند هزینه های قابل توجهی را متحمل آنان کند. به خصوص روسیه که به نظر می رسد حداقل در مقطع کنونی نه راه پس دارد و نه راه پیش؛ انصراف از جنگ بدون دستاورد به باور ناظران یعنی پایان حیات سیاسی پوتین و ادامه جنگ نیز یعنی تحمیل هزینه های زیاد به کشور و افزایش نارضایتی مردم که باز هم انگشت اتهامات را به سمت پوتین نشانه می گیرد. مشخص نیست آیا رئیس جمهور روسیه در آینده نزدیک ابتکاری برای خروج از وضعیت کنونی دارد یا خیر. وبسایت بولوارک در مقاله ای به بررسی چالش های پیش روی پوتین در اوکراین پرداخته و آن را ناشی از اشتباهات محاسباتی روسیه می داند. در بخش هایی از این مقاله آمده است:

ارتش روسیه در اوکراین در هوا و زمین درگیر شده است. حالا با گذشت بیش از سه هفته از زمان تجاوز، به خوبی مشخص شده است که راهبرد روسیه در اوکراین برمبنای عدم درک صحیح از مردم اوکراین و کارایی ارتش بوده است. زمان به منظور تغییر رویه برای پوتین رو به اتمام است.

سال گذشته پوتین مقاله ای طولانی بر پایه خیالات تاریخی در مورد اوکراین منتشر کرد که چگونه این کشور بخشی از روسیه است. برای قضاوت در خصوص تجاوز او، به نظر می رسد وی پروپاگاندا و تبلیغات خود را در مورد اوکراینی ها باور کرده است. او از صمیم قلب باور داشت که از روس ها به عنوان آزادی خواهان یاد خواهد شد.

پوتین با نیرویی که بر اساس فانتزی "آزادی" او ساخته شده بود، وارد اوکراین شد و این یکی از دلایل اصلی دشواری های آن تاکنون بوده است. روس‌ها بارها و بارها به دنبال دستیابی به اهداف با نیروهای ناکافی بوده‌اند - برای مثال، ظاهراً تلاش می‌کنند تا شهرهای صدهاهزار نفری را با استفاده از چند هزار نیرو فتح کنند. در مجموع، وظیفه تسخیر کشوری با جمعیت تقریباً ۴۰ میلیون نفری اکنون بر عهده نیرویی با کمتر از ۲۰۰هزار پرسنل با پشتیبانی لجستیکی ضعیف است.

برای درک بهتر گزینه‌هایی که پوتین با آن مواجه است، تهاجم او را با تهاجم نیروهای تقریباً مشابه مقایسه کنید: حمله به عراق به رهبری ایالات متحده در سال ۲۰۰۳، کشوری با جمعیتی بسیار کمتر از اوکراین.

در سال ۲۰۰۳، نیروهای تحت رهبری ایالات متحده در ابتدا عراق را به راحتی فتح کردند، زیرا جامعه عراق تقسیم شده بود و بسیاری از سربازان عراقی فرار کردند. اما ارتش اوکراین از نظر روحیه، آموزش، تجهیزات و تسلیحات بسیار برتر از ارتش عراق صدام حسین است. یکی از دلایل احتمالی کمبود سوخت نیروهای روسیه این است که نیروهای روسی آن را در بازار سیاه به فروش می رسانند. نیروهای روسی دستمزد خوبی دریافت نمی‌کنند و به نظر می‌رسد تمایل چندانی برای حضور در اوکراین ندارند - به همین دلیل است که این بار این مهاجمان هستند که طبق گزارش‌ها با فراریان مشکل داشتند. در همین حال ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین به یکباره و به شوخی گفت که بسیاری از نیروهای روسی پست ها و تجهیزات خود را رها کرده اند که روسیه به یکی از تامین کنندگان تجهیزات ارتش ما تبدیل شده است.

در سال ۲۰۰۳، صدام یک فرد منفور، بی رحم و فاسد بود که با شروع تیراندازی مخفی شد و تا زمانی که در چاله عنکبوتی پیدا شد، خبری از او نشد. در مقابل، زلنسکی شخصیتی دموکراتیک، کاریزماتیک و الهام بخش است که مایل است بماند و برای کشورش بجنگد، و نشان می دهد که از مردمش چیزی نخواهد خواست که خودش حاضر به انجام آن نباشد.

در سال ۲۰۰۳، اقتصاد عراق برای بیش از یک دهه تحت تحریم بود و بنابراین ارتش این کشور نه به خوبی آموزش دیده بود و نه مجهز. در مقابل، اوکراین کمک های نظامی و مالی خارجی دریافت می کند، در حالی که آمریکایی ها نیز از سال ۲۰۱۴ به ارتش اوکراین آموزش می دهند.

برای پوتین، تغییر استراتژی مستلزم آن است که مردم روسیه را در مورد ابعاد جنگ آگاه کند، چیزی که هزینه سیاسی داخلی برای او به همراه خواهد داشت. او حقیقت جنگ را از مردم روسیه پنهان کرده و آن را به عنوان عملیات نظامی معقولی برای موضوع دونباس معرفی می کند. با فرض اینکه نیروهای نظامی اوکراین به خوبی خود ادامه دهند و مواد غذایی و آذوقه همچنان به ده ها میلیون نفر از مردم اوکراینی که از کشور فرار نکرده اند برسد، روسیه برای اشغال اوکراین به تعداد بیشتری نیرو نیاز خواهد داشت. تخمین زده می شود تا ۸۰۰ هزار سرباز، تقریباً به اندازه کل ارتش روسیه. برای رسیدن به این سطح، روسیه باید از ذخایر خود استفاده کند، که مشکلات مشابهی با نیروی مهاجم فعلی دارد، اما بسیار بدتر. (پوتین متعهد شده است که نیروهای ذخیره را فرا نخواند)

ممکن است زمان برای پوتین برای تغییر به سمت یک راهبرد پیروزی بخش در حال اتمام باشد. شتاب یک عامل اصلی در جنگ است و اگر نیروهای او آن را از دست بدهند، ممکن است نتوانند آن را پس بگیرند. از این نظر، اوکراینی‌ها یک مزیت ساختاری دارند: پیروزی روسیه مستلزم شکست کامل مقاومت مسلحانه اوکراین و کنترل سیاسی کشور است. برای اوکراینی‌ها، پیروزی فقط مستلزم این است که مقاومت تا زمانی که مهاجمان تصمیم به خروج بگیرند، چه در هفته‌ها، چه ماه‌ها یا سال‌ها، ادامه یابد.

حداقل با قضاوت از روی ظاهر، پوتین یک تغییر استراتژیک در حال حاضر انجام داده است. پس از چند روز اول جنگ، زمانی که روسیه نتوانست به یک پیروزی سریع دست یابد، نیروهای متجاوز کارزار خشونت‌آمیز کنونی خود را علیه غیرنظامیان آغاز کردند. بدون هیچ گونه انسجام استراتژیک و بدون تامین منابع اضافی لازم. اما ترساندن یک جمعیت به منظور تسلیم، از لحاظ تاریخی سابقه متفاوتی از موفقیت داشته است. اصطلاح "بمباران استراتژیک" در طول جنگ جهانی دوم توانست منابع تولید آلمان و ژاپن را از بین ببرد - چیزی که اوکراین، به لطف کمک های خارجی، نیازی به نگرانی در مورد آن ندارد - اما نتوانست اراده این کشورها را برای جنگ بشکند.

بعید است که خراب کردن شهرهای اوکراین با بمب و توپ، تأثیری را که پوتین می‌خواهد - یعنی وادار کردن اوکراین به تسلیم - داشته باشد، اما جنگ شهری را دشوارتر خواهد کرد. چالش در شهرهای ویران شده حتی دشوارتر است. پدربزرگ و مادربزرگ و اجداد سربازان روسی در اوکراین که برخی از آنها در استالینگراد جنگیدند، این را به خوبی می دانستند.

پوتین با قطع ارتباط اوکراین با دریای سیاه، ممکن است تلاشی شبیه به محاصره گسترده کل کشور داشته باشد. اما تا زمانی که مرزهای اوکراین با چهار همسایه نزدیکش که عضو ناتو هستند -لهستان، اسلواکی، رومانی و بلغارستان- باز بمانند، بعید به نظر می رسد که این امر موفق شود. و این استراتژی به هر حال سابقه متفاوتی دارد - تاریخ مملو از نمونه‌هایی از ارتش‌هایی است که قبل از سقوط شهرهایی که در پی محاصره آن بودند تسلیم شدند یا مهمات آنها تمام شد.

پوتین در حال تلف کردن زمانی است که نیازی به اتخاذ یک راهبرد جدید نمی بیند. اقتصاد او در حال فروپاشی است، و به زودی پرداختن به سربازانش (حداقل با هر پولی با ارزش قابل توجه) و غذا دادن به مردمش برایش دشوار خواهد بود. هرچه این مدت طولانی‌تر شود، احتمال اینکه یک یا چند نفر از زیردستان یا متحدانش از عملکرد او ناراضی شوند، بیشتر می‌شود، احتمالی که او نسبت به آن محتاط است و سعی می‌کند با پاکسازی مقامات ارشد از آن جلوگیری کند. وقتی ارتش شروع به سرپیچی از دستورات می کند و یا بودجه جنگی پوتین تمام می شود نمی تواند یک راهبرد موفق را اتخاذ کند.