آیا داشتن سواد رابطه می تواند به ازدواج موفق کمک کند؟
شاید با خودتان فکر کنید که دوست داشتن و علاقه می تواند برای داشتن یک رابطه کافی باشد اما باید بدانید که سواد رابطه می تواند تضمین کننده یک ازدواج موفق باشد.
به گزارش سایت طلا، تحقیقات چندین و چند ساله روانشناسان نشان داده که پنج عامل مهم باعث شادی دورنی و رضایت ما از زندگی میشوند.
این عوامل شامل این ها هستند:
داشتن هیجانات مثبت به میزانی بیشتر از هیجانات منفی
جذب شدن و غرق شدن در کارهای روزمره
روابط مثبت
داشتن هدف غایی در زندگی و احساس پیشرفت کردن در زندگی
نتیجه تحقیقات هفتاد ساله روان شناسی به نام والدینگر نشان داده از بین این پنج عامل روابط مثبت بیشترین سهم را در خوشحالی ما دارند. اکثر ما به نقش مهم روابط در شادکامی مان واقفیم و به همین خاطر زمان زیادی را صرف پیدا کردن یار و همراه مناسب می کنیم.
اما چرا خیلی از رابطه ها آنطور که ما می خواهیم پیش نمیروند؟ زیرا سواد رابطه نداریم. اینکه ما سواد رابطه نداریم، به چه معنی ای است؟
1. انتخاب خوب بلد نیستیم . اغلب کسی را برای همزیستی انتخاب می کنیم که مشخصه های موردعلاقه ما را ندارد، یا بسیار کم دارد. اما تحت تاثیر حس های لحظه ای، اختلال های هورمونی، تعابیر غلط، جو زدگی و ... انتخاب می کنیم. بعد از مدتی، آن حس لحظه ای که از بین رفت، شروع می کنیم به یکی توی سر خودمان زدن و یکی توی سر آن بیچاره! انتخاب خوب یعنی برگزیدن کسی که بیشتری شباهت را با ما دارد، و بیشترین قدرت درک از شرایطمان را. و متقابلا، بیشترین شباهت و بیشترین درک را می توانیم نسبت به او داشته باشیم . البته شباهت به معنای یکسانی نیست.
2. نداشتن شناخت از خود! اکثریت مطلق ما شناختی نداریم از آن چه هستیم و دوست داریم باشیم. دمدمی مزاج و بسیار تندخو و تغییرناپذیریم، اما تلاشی نمی کنیم برای آن که بدانیم واقعا "که هستیم؟" از علائق خود شناختی نداریم، از خواسته ها و نیازها، و از آنچه در یک رابطه طلب می کنیم. این فقدان شناخت در نهایت سبب می شود در هیچ رابطه ای دوام نیاوریم، زیرا تعریفی از حس خوشبختی نداریم.
3. بحران عدم تعادل . بلد نیستیم آهسته و پیوسته دوست بداریم! در ابتدای رابطه آنچنان تند میرانیم که نفسمان بند میاید! تمام انرژی خود را در همان روزها و هفته های اول رابطه خرج می کنیم، توقع او را بالا می بریم و بعد از مدتی باتریمان که خالی شد، شروع می کنیم به بهانه گیری و تلاش برای فرار و ... تعادل داشتن در رابطه یعنی دوست داشتن خود را با ریتمی ملایم اما ماندگار افزایش دهیم، و نیز نیازمان به دوست داشته شدن را به تدریج به آن که دوستش داریم نشان بدهیم. نه خفه اش کنیم، نه وادارش کنیم خفه مان کند!
4. قدرت تحلیل نداریم. اتفاقات ناگهانی جزئی تفکیک ناپذیر از رابطه اند، مثلا ممکن است میانه های یک رابطه عاطفی بفهمی مردی یا زنی که دوستش داريم، عادتی یا اخلاقی دارد که برای ما تحملش سخت است. تحلیل می کنیم؟ می نشینیم به بررسی جزئیات؟ راهکارهای مختلف را -با حضور و اطلاع خودش- بررسی می کنیم؟ نه. واکنش لحظه ای و آنی و سلبی نشان می دهیم. توانایی تحلیل دستاورد پختگى است، و تا زمانی که ما در آغاز هر رابطه ای برای خودمان چنان وانمود می کنیم که انگار اولین تجربه عاطفی ماست، این بازی ذهنی غلط بر ما غلبه می کند و امان نخواهد داد که تحلیل و درک درست مانع از بروز تنش ها و درنهایت جدایی شود.
5. بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمها با هم فرق دارد. توقع داریم کسی که با ماست، خود ما باشد! حتى حاضر نیستیم به نیازها، خواسته ها و علائق او توجه کنیم. غرور خودمان را بسیار دوست داریم، اما توقع داریم او غرور و خواسته و نیاز نداشته باشد! و درکش سخت است برای ما که بفهمیم او دنیایی دارد که خودش ساخته، و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته است. نه که بخواهد بر اساس خواسته ما دنیای تازه ای بسازد. بلد نیستیم کنار هم باشیم، دوست داریم داخل هم باشیم!
6. و چه خوب است که وقتی شرایط متعادل نداریم -جسمی، روحی، مالی، خانوادگی و ...- از شروع کردن رابطه عاطفی بپرهیزیم. که این عدم تعادل تنها آسیب پذیری خودمان را بیشتر می کند. و خوب تر آن که همیشه یادمان باشد که قالب آدمها شبیه هم نیست، جای خالی کسی را نمی شود با بودن کسی دیگر پر کرد.