چرا دانش‌آموزی به قیچی‌کردن موی سرش اعتراض نکرد؟

هیچ دانش‌آموزی به این توهین اعتراض نمی‌کند. آیا آن رفتار از جانب دانش‌آموزان توهین تلقی نمی‌شود؟ آیا توان مقابله با آن توهین را نداشته‌اند؟ آیا اگر هر شکل دیگری از تحقیر بر آنها روا می‌شد، در برابر آن سکوت می‌کردند؟ اینها سؤالاتی ساده نیست.

خبر را برای من بخوان

به گزارش سایت طلا، هیچ دانش‌آموزی به این توهین اعتراض نمی‌کند. آیا آن رفتار از جانب دانش‌آموزان توهین تلقی نمی‌شود؟ آیا توان مقابله با آن توهین را نداشته‌اند؟ آیا اگر هر شکل دیگری از تحقیر بر آنها روا می‌شد، در برابر آن سکوت می‌کردند؟ اینها سؤالاتی ساده نیست.

روزنامه شرق نوشت: «بعد از دو سال برگزاری مدارس به شکل آنلاین، فیلم منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی که نشان می‌داد یکی از مسئولان مدرسه به آن شکل توهین‌آمیز در حال قیچی‌کردن موهای نه‌چندان بلند دانش‌آموزان است، اندک علاقه را هم برای رفتن به مدرسه در دانش‌آموزان نابود می‌کند. از سوی دیگر در کنار این فیلم و چند کاریکاتور و تصویر، انبوهی از تجربیات مشابه میان‌نسلی بود که معنای کلی‌اش غلط‌بودن سیستم آموزش و نبود پرورش صحیح همراه با مهربانی و ملاطفت است.

گویا بیش از علم، آگاهی روانی و مهارت‌آموزی، آن چه در مدارس فراگرفته می‌شود، امکان قلدری و خشن‌بودن است و بچه‌ها در این خصوص، سه الگوی کاملا صریح و عملی پیش‌ رو دارند؛ خانواده، مدرسه و اجتماع. آنها به مثابه «جامعه بالقوه هدف» همچون خرطومی یک جارو برقی که مدام در حالت روشن است، همه‌ چیز را به‌ طور مطلق از خود عبور می‌دهند و این سه ضلع مثلث یادشده است که خوراک این ماشین را فراهم می‌آورد. ماشینی با فیلترهای ظریف که ناچار از عبور انبوه ناخالصی است.

دانش‌آموزانی که به دلیل سن اندک و نداشتن تجربه کافی می‌توانند در هر مسیری قرار گیرند و مهم‌تر آن که باید «هنر نه‌گفتن» آموخته باشند. اما گویا در آن مدرسه نوعی با آن همه دانش‌آموز، هیچکدام نه‌گفتن بلد نبوده‌اند. هیچ دانش‌آموزی به این توهین اعتراض نمی‌کند. آیا آن رفتار از جانب دانش‌آموزان توهین تلقی نمی‌شود؟ آیا توان مقابله با آن توهین را نداشته‌اند؟ آیا اگر هر شکل دیگری از تحقیر بر آنها روا می‌شد، در برابر آن سکوت می‌کردند؟ اینها سؤالاتی ساده نیست. این نشان می‌دهد که آن دانش‌آموزان (شما بخوانید افراد) از خانواده خود چه آموخته و تا چه اندازه توان رویارویی با موانع، مخاطرات و موارد این‌چنینی را دارند. فیلم نکات قابل تأملی دارد. دانش‌آموزی که حاضر می‌شود سطل زباله به دست، پشت مدیر و ناظم برود و در یک فرآیند تحقیرآمیز سهیم شود. او نیز یک قربانی است؛ یک قربانی که در نوجوانی و بزرگسالی توانایی ورود به چرخه زورگویی و ایجاد قلدری و حقارت را خواهد داشت و دانش‌آموزان مفعول واقع‌شده نیز می‌توانند نقش‌هایی از فاعل تا مفعول ایفا کنند. این که فردی در رأس یک مجموعه، عملی چنین حقارت‌بار را به آسانی و از دانش‌آموزی به دانش‌آموز دیگر انجام می‌دهد، معنایش عادی‌بودن و کارکرد نتیجه‌گرایانه‌ای است که موجب حصول خواسته‌ها و باورهای آن سازمان معنی می‌شود. پس چگونه می‌توان ارکان جامعه مدنی را آموخت وقتی یکی از مهم‌ترین رکن‌هایش یعنی تقاضا و مطالبه‌گری، در همان ابتدای تجربه نهاد آموزش به مثابه یک نهاد مدنی نابود می‌شود.

حال از کمی دورتر نگاه کنید! آیا این تنها باری است که چنین اتفاقی روی داده است؟ خیر. آیا باز هم چنین اتفاقاتی روی می‌دهد؟ احتمالش زیاد است. اما در این میان یک تکانه ظریف نیز رخ داده و آن حساسیت جامعه نسبت به چنین وقایعی است. و این نتیجه افزایش و رشد سطح آگاهی و تقویت روحیه مطالبه‌گری است. دقیقا همان چیزی که آن دانش‌آموزان و حتی شخص قیچی‌به‌دست به آن نیاز دارند؛ آگاهی. آیا معنای مطالبه‌گری رفتار خشن و قلدری است؟ خیر. چون مطالبه‌گری برآیند رشد و آگاهی است و آگاهی همراه با خشونت نیست. باید این قدرت در جامعه ایجاد شود که خواسته‌های منطقی، همراه با احترام و به دور از عصبانیت مطرح و تقاضا شود. و تنها خرد و عقلانیت است که می‌تواند از این جزئیات مهم، یک کلیت ایجاد کند.»