به گزارش سایت طلا، روزنامه ایران نوشت: «برگهای تقویم ورق میخورد و به ماههایی میرسد که فصل جابهجایی است؛ فصل نگرانی اجارهنشینان برای پیداکردن سرپناهی مناسب، فصل سخت اسبابکشی. پیداکردن خانهای که بتوان در آن زندگی کرد، چالشی است که هر ساله بخشی از جامعه با آن درگیر است. آن طور که آمارهای بانک مرکزی میگوید سال گذشته بخش مسکن بیشترین تورم را تجربه کرد و این خبر باعث نگرانی بعضی مستأجرانی شد که در این دو ساله به خاطر شیوع کرونا جابهجا نشدند و شاید امسال موعد آنها به پایان برسد. به این بهانه پای دلمشغولیهای مردم و حرفهای بنگاهداران نشستیم که از حالا پیگیر قیمتها هستند و بازار را رصد میکنند.
روبهروی بنگاه معاملات ملکی ابراهیم، مرد جوانی در پیادهرو مشغول گفتوگو با همسرش پشت تلفن است. قیمتها و پروندههایی را که در بنگاه به او نشان دادهاند با جزئیات به آن طرف خط مخابره میکند. داخل بنگاه کوچک هم رضا با دقت مشغول ورقزدن دفتری بزرگ است و نیمنگاهی هم به لپتاپ روی میز میاندازد. به خیال این که من هم مشتری هستم تعارف میکند بنشینم تا او به کارش برسد. مرد جوان داخل میآید و از رضا میخواهد خانه ۶۰ متری یک اتاق خوابه را برای بازدید هماهنگ کند. رضا یکی، دو پرونده دیگر هم پیدا میکند و همین طور که برای مشتری سری به تأیید تکان میدهد سریع شمارهگیری میکند، اما خانه اجاره رفته است. مرد جوان روی صندلی وامیرود و رضا بهسرعت پیش از ناامیدی و رفتن مشتری دو گزینه دیگر روی میز میگذارد. گفتوگوها ادامه پیدا میکند تا بالاخره خانه دیگری پیدا میشود که یک ساعت دیگر اجازه بازدید دارند. مرد جوان دنبال همسرش میرود و رضا رضایتمندانه به صندلی تکیه میزند: «در خدمت شما هستیم.»
رضا تقریباً ۴۰ ساله است و با اندامی ورزشکاری سر حال به نظر میرسد. پیش بینی او از افزایش کرایهها با حرفهایی که این روزها همه جا شنیده میشود، کمی فرق دارد: «اگر نظر مرا بخواهی فکر میکنم آن طور که میگویند بالا نمیرود. فعلاً که همان حالت پارسال است و هنوز تغییر نکرده و اگر تغییر بکند هم تقریباً از برج سه خودش را نشان میدهد.»
او که ۱۰ سال است مشغول خرید و فروش خانه و بنگاهداری است، میگوید: «مثل سالهای سابق بالا نمیرود چون مردم توانایی ندارند و گنجایشش در بازار نیست. تا همین الان هم اجارهها خیلی رشد کرده و دیگر جا ندارد از این هم بالاتر برود. متأسفانه اجاره با خرید و فروش موازی است. امسال تا حالا یک خرده قیمت خرید و فروش بالا رفته است اما مستأجر نمیتواند با این رشد مبلغ را بالا ببرد و شدنی به نظر نمیآید.»
او از گرانشدن مصالح مانند آهن و سیمان میگوید و تاوانی که مستأجران برای افزایش قیمتها میدهند: «برای بعضی صاحبخانهها دغدغه مستأجران مهم نیست و بعضی منصفتر هستند و راحتتر میشود با آنها کار کرد. من خودم هم همیشه هوای مستأجر را دارم و با صاحبخانههایی که منعطف نیستند کار نمیکنم. البته چشم صاحبخانه هم به ملک خودش است.»
او از مستأجرانی میگوید که از محلههای بالای شهر به مرکز آمدهاند و دنبال خانه میگردند: «راستش شاید یک عده بگویند این گرانی به نفع صنف ما هم هست اما واقعاً این که سابق ماهی ۱۰ تا قولنامه داشتیم الان خیلی کمتر شده به نفع ما هم نیست.»
بنگاه منصور خلوت نیست. دو مرد با موهای سفید پشت میز نشستهاند و پروندهها را بررسی میکنند. یکی از آنها که پشت میز مدیریت نشسته همین طور که مشغول ورقزدن است توی دل زن و شوهری را که دنبال خانه اجارهای هستند، خالی میکند: «متأسفانه قیمتها رو به بالاست. هزینهها بالا رفته، من خودم در کار ساخت و ساز بودم اما آمدم بیرون. دیگر نه برای ما نه برای مشتری نمیصرفد. اینجا یک گزینه دارم برای شما خوب است گفتید میتوانید ۲۰۰ میلیون تومان پول رهن بدهید؟» زن و شوهر نگاهی به هم میکنند و زن میگوید: «شما شرایط را بگویید.» مرد میگوید: «هر چه زودتر اقدام کنید بهتر است، اگر واقعاً میخواهید عجله کنید.» شرایط را میگوید و به نظر میرسد زوج میانسال ترغیب شده باشند.
زن و شوهر میروند بیرون تا صحبت کنند و من هم همراهشان میروم. هر دو کارمند هستند. زن میگوید: «خانه قدیمیساز بود و ما هم مستأجرهای خوبی بودیم و در این سالها صاحبخانه هم چون مشکلات خانه را میدانست خیلی اجاره را بالا نمیبرد اما نمیدانیم امسال چه اتفاقی افتاده که یکدفعه از ما خواست اجاره و رهن را چند برابر کنیم.»
مرد میگوید: «بعد از عید افتادیم دنبال خانه تا اگر شد قبل از افزایش قیمت جای جدیدی پیدا کنیم. چند جا رفتیم و پسندیدیم ولی صاحبخانه حرفش را عوض کرد. دلیلش هم روشن است. هیچکس نمیخواهد از قافله عقب بماند. همه به دست یکدیگر نگاه میکنند.»
منصور پشت میز مدیریت در کامپیوتر قدیمی مشغول بالا و پایین کردن سایتهاست. میگوید: «یکی از مشکلات کار ما همین سایتها هستند. هر کس برای خودش قیمتی میگذارد، نه نظارتی هست نه قیمت، کارشناسی شده است. صاحبخانه هر قیمتی که دلش میخواهد آگهی میکند و مستأجر خودش میرود بازدید آخر سر میآیند اینجا میگویند ۲۰۰ هزار تومان بگیر و یک قولنامه بنویس.»
او معتقد است یکی از دلایلی که قیمت در بازار روز به روز بالاتر میرود، همین وضعیت است: «ماشاءالله همه یک گوشی دارند و هر روز قیمت آخرین اجاره محل خودشان را میدانند. وقتی میبینند یک نفر قیمت را بالا برده طمع میکنند و آنها هم بالا میبرند.»
مرد آن طرف میز هم از آدمهایی میگوید که یک خانه پشتوانه زندگی آنهاست و سعی میکنند با افزایش قیمتها آنها هم کرایه را بالا ببرند: «این وسط فقط مستأجر ضرر میکند.»
چند پله را بالا میروم تا به بنگاه مسکنی برسم که دو واحد ساختمان چسبیده به هم هستند. در یک واحد دو اتاقه مردان پشت کامپیوتر نشستهاند و مشغول آگهیدادن به سایتها هستند. تا میآیم چشم بچرخانم زن منشی با لحن هشدارآمیزی از من میخواهد برای مصاحبه به واحد کناری مراجعه کنم. در آن واحد پشت میزی بزرگی مرد درشتاندام با کت و شلوار نشسته و با گوشی مشغول آدرسدادن است. احمد بعد از تمامشدن مکالمه چشمانش را تنگ میکند و نگاهم میکند. انگار میخواهد از روی قیافه تشخیص بدهد قصدم از نشستن بیاجازه پشت میز روبهروی او چیست. وقتی میفهمد خبرنگار هستم سگرمههایش را باز میکند و خوشبرخورد و مهربان آن روی خودش را نشان میدهد. ابتدا شروع میکند به معرفی مجموعه و سابقه کارش و تحصیلاتش، بعد هم از سه زاویه وضعیت مسکن را بررسی میکند.
اول بالارفتن هزینه ساخت: «وقتی هزینه ساخت بالا میرود سود سرمایهگذاری پایین میآید. سود سرمایهگذاری که پایین میآید سرمایهگذاری که میخواهد عرضه کند میگذارد روی قیمت تا پوشش بدهد. مسکن هم طوری است که همه به یکدیگر نگاه میکنند. وقتی میبینند یک نفر قیمت را بالا برده بقیه هم بالا میبرند. مسأله دیگر سود سرمایهگذاری است. وقتی یک نفر ۲۰ میلیارد تومان میگذارد و میبیند قیمت پایین آمده و باید همان ۲۰ میلیارد را دربیاورد یا سود ۳۰ و ۴۰ درصد میدهد، میگذارد به قیمت برسد بعد بفروشد. مسکن افتاده دست یک طیف پولدار و این افراد به نوعی نیاز به این ندارند که الزاماً با قیمت پایین بفروشند. ببینند سود ندارد در را میبندند.»
نظر یکی از همکارانش را که در ابتدای گزارش آوردم به او منتقل میکنم و میپرسم آیا واقعاً مردم کشش افزایش قیمتها را دارند؟ خندهای میکند و از روند رو به رشد قیمت مسکن در سالهای گذشته میگوید: «مردم اول شوک میشوند بعد توقف میکنند و بعد از چند وقت که باور کردند دست به خرید یا اجاره میزنند.»
او از خانهای میگوید که قبل از عید نوروز متری ۱۰۰ میلیون بوده اما وقتی آن زمان به مشتری این رقم را گفته، مشتری پس زده و گفته است نمیخواهد اما حالا با گذشت چند ماه با همان قیمت خریدار است: «وقتی میبینند چارهای نیست و باید بخرند یا اجاره کنند، اقدام میکنند.»
همین طور که حرفها ادامه پیدا میکند مردی وارد اتاق میشود، سری برای احمد تکان میدهد و روی صندلی پشت سر او مینشیند و در سکوت گوش میدهد تا پایان و هنگام خداحافظی انگار که حرفی ذهنش را درگیر کرده باشد، بدون مقدمه میگوید: «من در این منطقه آدمهایی را میشناسم که چندین خانه دارند. این طور بگویم که آن قدر دارند که اگر یکی دو نفر هم این بین اجاره ندهند یا کسی موعد چک خرید خانه را پاس نکند آن آدم بعد از چند ماه میفهمد.»
احمد سری به تأیید تکان میدهد اما کمی درهم میشود، مرد ادامه میدهد: «آدم وقتی اینها را میبیند که چطور موقع اجاره یا فروش دندانگردی به خرج میدهند استخوانهایش درد میگیرد، ما اینجا هر روز شاهد این داستانها هستیم، ببخشید سرت را درد آوردم. منظورم این بود که کاش به خودمان رحم میکردیم.»