منیت و بی تفاوتی آنها نسبت به احساسات فرزندانشان تأثیر زیادی بر آنها در دوران کودکی می گذارد. در نتیجه، بچه ها شروع به انتقاد از خود می کنند، احساس درماندگی می کنند و در زندگی اجتماعی خود دچار مشکل می شوند.
معمولا دانستن دلایل ترس و اضطراب ما می تواند به درمان آن کمک کند و زندگی مان را بهتر کند. در ادامه همراه ما باشید.
1-در تعاملات اجتماعی و اعتماد به دیگران مشکل دارید.
وقتی کسی در یک فضای متشنج و سایر آزارهای ذهنی بزرگ می شود، این کار روی این فرد اثر می گذارد. برخی از والدین ممکن است نتوانند حمایت لازم را برای فرزند خود فراهم کنند، و در سناریوی دیگر ممکن است فردی در خانواده ای زندگی کند که احساس می کند همیشه باید مراقب باشد. بعداً تکان دادن این احساس که دائماً باید در این حالت باشید دشوار خواهد شد. در پایان، می توانید با اعتماد به دیگران و باز شدن در برابر آنها مشکلاتی ایجاد کنید.
2-با شکست میانه سختی دارید
بچههایی که در یک محیط سمی بزرگ میشوند ممکن است دائماً احساس کنند که همیشه به اندازه کافی خوب نیستند یا حتی بیارزش هستند. اگر والدین آنها انتظاراتشان را برآورده نمی کردند، ممکن است همیشه از آنها خواسته های بیش از حد داشته باشند و آنها را سرزنش کنند. اصولاً عزت نفس پایینی دارند و مراقبت از خود ندارند. به همین دلیل است که کوچکترین اشتباه یا شکست میتواند آنها را ترسانده و منجر به عصبانیت شود.
3-احساسات خود را ماندگار می کنید.
والدینی که به صورت کلامی یا فیزیکی آزاردهنده هستند، احساسات فرزندان خود را نادیده می گیرند. علاوه بر این، اگر بچه ها سعی کنند احساسات خود را ابراز کنند، می تواند منجر به بدرفتاری بیشتر خانواده شود. در نتیجه، بچه ها عادت می کنند که درد، رنجش و عصبانیت خود را پنهان کنند. در ادامه مسیر زندگی خود، ممکن است شروع به اولویت دادن به احساسات دیگران بر احساسات خود کنند. سرکوب عواطف نیز تأثیر خود را در شناسایی خود شخص می گذارد. درک اینکه چه کسی هستند، چه احساسی دارند و در زندگی خود چه می خواهند برای آنها دشوار است. بنابراین، آنها نمی توانند خود را در حوزه های زندگی که برایشان مهم است توسعه دهند، زیرا از نظر ذهنی، همیشه توسط عدم اطمینان و عدم نزدیکی قبلی عقب مانده اند.