۸ فیلم که پایان آنها هیچگاه از خاطرتان نمیرود
نمیتوان یک فیلم بد را با یک پایانبندی عالی نجات داد، اما میتوان یک فیلم خوب را با یک پایان بد خراب کرد.
به گزارش سایت طلا، نمیتوان یک فیلم بد را با یک پایانبندی عالی نجات داد، اما میتوان یک فیلم خوب را با یک پایان بد خراب کرد.
پایانبندی یکی از اجزای مهم هر فیلمی است و اگر فیلمساز بتواند فیلم خود را با چیزی بهیادماندنی به پایان برساند که در ذهن مخاطبان بماند، این شانس را دارد که مردم تا سالها در مورد آن حرف بزنند و فراموشش نکنند.
قطعا نمیتوان یک فیلم بد را با یک پایانبندی عالی نجات داد، اما میتوان یک فیلم خوب را با یک پایان بد خراب کرد. در این مطلب با ۱۰ فیلم که پایانهایی بهیادماندنی دارند که هرگز فراموششان نمیکنید، آشنا شوید.
همشهری کین (۱۹۴۱)
برای سالها، «همشهری کین» Citizen Kane به عنوان یکی از بهترین فیلمها و شاید بهترین فیلمی که تا آن زمان ساخته شده بود شهرت داشت. این فیلم کلاسیک شاهکار اورسن ولز است. در کل فیلم، یک روزنامهنگار تلاش میکرد تا داستان چارلز فاستر کین را کشف کند. در جایی از فیلم میبینیم که برخی از وسایل کین در آتش انداخته میشود که علت آن را در پایان مییابیم. یکی از این وسایل سورتمه دوران کودکی اوست که کلمه «رزباد» روی آن نقش بسته است.
تلقین (۲۰۱۰)
برخی از فیلمها پایان شفاف و صریحی دارند و برخی شما را به تعجب وا میدارند. «تلقین» Inception قطعا در دسته دوم جای میگیرد. در پایان فیلم، شخصیت لئوناردو دیکاپریو در حال چرخاندن یک فرفره است و از «توتم» خود برای تشخیص اینکه آیا در دنیای رویاست یا در دنیای واقعی، استفاده میکند؛ اگر تکان بخورد، به واقعیت بازگشته است. با این حال، فیلم قبل از اینکه ما متوجه شویم تمام میشود و ما را درنهایت در تعلیق میگذارد.
سیاره میمونها (۱۹۶۸)
یکی از بهیادماندنیترین پایانهای پیچ در پیچ مربوط به این فیلم است. احتمالاً شما «سیاره میمونها» Planet of the Apes را به یاد دارید و نیازی نیست بگوییم در پایان چه اتفاقی میافتد. در هر صورت، فضانوردی از زمین خود را در سیارهای میبیند که در آنجا میمونها از انسان تکامل یافتهاند. وقتی تیلور شخصیت اصلی فیلم فرار میکند، به طور تصادفی با مکانی وحشتناک برخورد میکند. در آنجا مجسمه آزادی مدفون شده است و او میفهمد که تمام مدت روی زمین بوده! او در حقیقت در زمان سفر کرده بود نه فضا!
سکوت برهها (۱۹۹۱)
جمله «من برای شام یک دوست قدیمی میخورم» شاید میزان وحشتناک بودن فیلم Silence of the Lambs را نشان دهد. دکتر هانیبال لکتر به کلاریس استارلینگ کمک کرده تا بوفالو بیل را متوقف کند، اما او نیز از زندان خود فرار کرده است. با توجه به اینکه او یک قاتل سریالی آدمخوار است، برای کل جهان خطر دارد؛ بنابراین وقتی در پایان فیلم با کلاریس تماس میگیرد، ذهن ما درگیر میشود که چه اتفاق بدی برای کسی خواهد افتاد.
یادگاری (۲۰۰۰)
در فیلم «یادگاری» (Memento) راویهای غیرقابل اعتمادی در کنار گای پیرس شخصیت اصلی فیلم وجود دارند. او که خود را وقف یافتن قاتل همسرش و گرفتن انتقام کرده است، توانایی ساختن خاطرات جدید را ندارد. در ابتدای فیلم، او را میبینیم که میخواهد جو پانتولیانو را بکشد. هرچند در پایان فیلم متوجه میشویم که پانتولیانو این کار را نکرده و در واقع پلیسی است که به شخصیت پیرس کمک کرده تا قاتل را پیدا کند. اما پیرس از مشکلات حافظه خود استفاده کرده بود تا به خودش دروغ بگوید و خود را متقاعد کند که پانتولیانو این کار را انجام داده است.
پرستیژ (۲۰۰۶)
کریستوفر نولان بهخوبی میداند چگونه یک پایانبندی قوی برای فیلمهایش بسازد. به «پرستیژ» The Prestige در میان فیلمهای او کمتر بها داده شده است، اما قطعا این فیلم پایانی بهیادماندنی دارد. هیو جکمن شعبدهباز نمرده است، در عوض، متوجه میشویم که ترفندهای شعبدهبازی در این کار دست دارند. کریستین بیل مرده است، اما او نیز نمرده است، بلکه یک برادر دوقلو دارد که او نیز بخشی از این ماجراست؛ و اینگونه او معروفترین ترفندش را انجام داد. برادر دوقلو جایی همین نزدیکی است تا از جکمن انتقام بگیرد و در نهایت او را بکشد. این بار حقهای در کار نیست.
روانی (۱۹۶۰)
پایانبندی فیلم «روانی» Psycho از چه صحنهای شروع میشود؟ آیا زمانی است که متوجه میشویم خانم بیتس زنده نیست و او فقط یک اسکلت روی صندلی است؟ یا اینکه این پسرش نورمن است که اغلب با لباس مادرش مرتکب همه قتلها میشود و علاوه بر هویت خودش، هویت او را نیز به خود گرفته است؟ یا زمانی که نورمن را تماشا میکنیم که آرام روی صندلی نشسته است، لبخندی حیلهگرانه بر لبانش نشسته و به خانم بیتس فکر میکند؟ اما چرا کسی که به مگس هم آسیب نمیرساند این کارها را میکند؟ این فیلم کلاسیک آلفرد هیچکاک پایانبندی منحصر به خودش را دارد.
نمایش ترومن (۱۹۹۸)
ما از ابتدای فیلم «نمایش ترومن» The Truman Show میدانیم که ترومن بربنک تمام زندگی خود را در یک برنامه تلویزیونی گذرانده است. هر چه او تجربه کرده دروغ است. پس از سالها در این دنیای شبیهسازیشده، ترومن کمکم به بعضی اتفاقات مشکوک میشود. او در دریای ساختگی سوار قایق میشود و در حین حرکت به دیوار استودیو برخورد میکند و از طریق صحبت با سازنده این نمایش سرانجام به تمام حقیقت پی میبرد. به او فرصتی داده شده که در همین دنیا بماند یا وارد دنیای واقعی شود. ترومن با خوشحالی از این نمایش ساختگی خداحافظی میکند و این کار او باعث خوشحالی بینندگان نمایش در همه دنیا میشود.