پهلوان اول ۱۸۳ کیلویی ایران که بود؟ + تصاویر

«یزدی» که باشی و ۵۰ سال پهلوان اول ایران باشی و جوانمرد و مردم‌دار هم باشی «یزدی بزرگ» می‌شوی؛ این لقبی است که مردم ایران به پهلوان ۲ متری و ۱۸۳ کیلویی ایران داده بودند.

خبر را برای من بخوان

به گزارش سایت طلا، «یزدی» که باشی و ۵۰ سال پهلوان اول ایران باشی و جوانمرد و مردم‌دار هم باشی «یزدی بزرگ» می‌شوی؛ این لقبی است که مردم ایران به پهلوان ۲ متری و ۱۸۳ کیلویی ایران داده بودند.

متولد شهر تفت بود و نامش «ابراهیم حلاج یزدی» بود و بعدها به «یزدی بزرگ» مشهور شد و ماجرایش این بود: «در بیست سالگی موفق شد تمامی پهلوانان یزد را مغلوب کند و آوازه قدرت و هیکل ورزیده و مهارتش در کشتی به تهران رسید و به‌ دستور وزیر دربار ناصرالدین شاه به تهران آورده شد.

پهلوان ابراهیم پس از ورود به تهران حسب‌الامر شاه با پهلوان پایتخت که پهلوان شعبان سیاه بود کشتی گرفت و او را مغلوب کرد و مفتخر به اخذ بازوبند پهلوانی شد... ناصرالدین شاه امر کرد از سراسر ایران پهلوانان نامی برای کشتی‌گرفتن به تهران بیایند و در حضور او با ابراهیم جوان مبارزه کنند. پهلوان یزدی با پهلوانان و کشتی‌گیران مشهور زمانه کشتی گرفت و همه آنها را مغلوب کرد؛ از آن جمله پهلوان ابوالقاسم قمی، پهلوان صفر کرمانشاهی، پهلوان مهدی مراغه‌ای، پهلوان یحیی قزوینی و پهلوان ابراهیم سیستانی... یزدی در همه عمر پشتش به خاک نرسید و تا پایان عمر این بازوبند را حفظ کرد».

وضعیت بدنی ابراهیم یزدی هم شگفتی‌ساز بود و این‌طوری بود: «پهلوان یزدی مردی بود بلندقامت و درشت‌استخوان که در عین حال بدنی متناسب داشت. قدش حدود ۲ متر و وزنش بدون لباس، ۶۱ من یعنی ۱۸۳ کیلو بوده است». ولی فقط این نبود و شهرت «پهلوان‌باشی» دربار قاجار به‌خاطر قدرتش و هیکلش نبود؛ داستانی داشت این مرد.

پهلوان «ابراهیم حلاج یزدی» مشهور به «یزدی بزرگ» در دوران میانسالی

ماجرای پهلوان در حضور شاه قاجار
درباره پهلوان یزدی روایت‌ها نقل کرده‌اند و داستانش را فراوان گفته‌اند که این بود: «مردی بود خوش‌قلب، باصفا و جوانمرد به‌طوری که در سراسر زندگی مورد احترام قلبی مردم و رجال مملکت بود و هیچ‌وقت برای خارج‌کردن حریف از میدان به رفتار خلاف مردانگی متوسل نمی‌شد. در دوستی، باوفا و درباره کسانی که به او خدمت و محبت کرده بودند، حق‌شناس بود».

درباره یزدی باز روایت کرده‌اند: «ابراهیم یزدی ارادت خاصی به سادات داشت. روزی پهلوانی از بروجرد به نام سید محمد سعادتمند ملقب به پهلوان آقا مشهدی برای کشتی‌گرفتن با پهلوان به دربار ناصرالدین شاه می‌آید. مراسم کشتی در حضور ناصرالدین شاه برگزار می‌شود و زمانی که پهلوان یزدی پیروز میدان بوده به شاه درخواست پایان کشتی را می‌دهد و می‌گوید که من به احترام سادات، این پهلوان را خاک نخواهم کرد».

این‌گونه بود که کار یزدی بزرگ در روزگار خودش به جایی رسیده بود که چنین شده بود: «در یکی از سفرهای ناصرالدین شاه موقع خارج‌شدن از تهران، پهلوان یزدی سوار بر اسب تنومندی پیشاپیش کالسکه سلطنتی حرکت می‌کرد و صلابت و درشتی اندام او به‌قدری توجه مردم را جلب کرده بود که کسی متوجه شخص شاه نبود. تا اینکه حاجب‌الدوله مراتب را به اطلاع شاه رسانید که پهلوان یزدی خیلی توجه مردم را به خود جلب نموده است، خوب است اعلیحضرت سر خود را از کالسکه بیرون بیاورند تا مردم ایشان را تماشا کنند. ناصرالدین شاه می‌گوید مانعی ندارد، بگذارید مردم او را تماشا کنند زیرا من هم او را تماشا می‌کنم».

عکسی از یک مسابقه کشتی در دوره قاجار - گمان می‌رود مرد تنومندی که در میانه تصویر چوب‌دستی دارد و کشتی را تماشا می‌کند پهلوان یزدی باشد
ماجرای چوب‌دستی پهلوان
یزدی بزرگ عمری با عزت زیست و عاقبت در سال ۱۲۸۱ شمسی در ۷۳ سالگی درگذشت و پیکرش در شهر مقدس قم آرام گرفت. وی در اواخر عمر به پا درد مزمن مبتلا شده بود و با عصا راه می‌رفت اما در آن حال هم مردی منحصربه‌فرد بود و «مهدی بامداد» حکایت جالبی دارد در کتاب «شرح حال رجال ایران» که خودش حُسن‌ختام است درباره یزدی بزرگ و این‌گونه است: «پهلوان یزدی در خیابان ناصرخسرو از سمت میدان سپه کوچه اول، دست چپ، خانه‌ای داشت. این کوچه چون پهنای خیلی کمی داشت جمعی نام آن را کوچه آشتی کنان گذاشته بودند اما شهرت این کوچه بیشتر به نام کوچه پهلوان یزدی بود. چند سالی بود که وی در اواخر عمر از هر دو پا عاجز شده بود و نمی‌توانست بدون دو چوب زیر بغل راه برود. وی عصرها با همان دو چوب از خانه خود بیرون می‌آمد و سر کوچه در کنار خیابان برای او نیمکتی گذاشته بودند که بر روی آن می‌نشست و خیابان و عابرین را تماشا می‌کرد.

روزی دو نفر از پهلوانان از آنجا می‌گذشتند. هر دو نفر به نزد پهلوان یزدی آمدند و یزدی از آن دو پهلوان احوالپرسی کرد و جویای اوضاع و احوال آنان گردید. پهلوانان به پهلوان یزدی بزرگ گفتند که در زورخانه مشغولیم و گاهی هم کشتی می‌گیریم. پهلوان یزدی به آنان خطاب کرد و گفت: من این چوب‌دستی خودم را با یک دست خود بر زمین فشار می‌دهم اگر هر دو نفرتان با هم توانستید آن را از جا بکنید آن‌وقت من می‌دانم که شما زورمند و پهلوان هستید. از این گفته پهلوان یزدی به هر دو نوچه پهلوان خیلی برخورد و به همین‌جهت هر دو با هم سخت مشغول زورآزمایی شدند و با تمامی توان و نیروی خود سعی کردند که چوب‌دستی او را از زمین بکنند اما هر قدر که زور زدند، نتوانستند و چوب‌دستی که به نیروی دست پهلوان یزدی پیر بر زمین فشرده شده بود حتی از جای خود تکان هم نخورد!

پس پهلوان یزدی به آنان خطاب کرد و گفت: هنوز پهلوان حقیقی نشده‌اید، باز هم باید کار کنید تا پهلوان حقیقی شوید».

عکسی منسوب‌به پهلوان یزدی در دوران کهنسالی به‌ همراه ۲ نفر از خادمان دربار قاجار در طرفین وی