فخر فروشی با طلاهای بدلی
در شرایط موجود و با توجه به تورم عدهای از افراد برای رونق گرفتن کسب و کارشان اقدام به فروش اجناس بدلی کردهاند و بانوان نیز برای جا نماندن از قطار مد و به روز بودن اقدام به خرید بدلیجات میکنند.
حسابی استرس دارد این نخستین میهمانی بعد از ازدواجشان است همه اقوام همسرش منتظر دیدنش هستند اینکه چه دارد و چه ندارد باید سنگ تمام بگذارد، اما تنها چیز با ارزشی که دارد حلقه ارزان قیمتی است که رامین برایش خریده بود، رامین با مدرک دانشگاهی فروشنده یکی از فروشگاههای شهر است در آمد چندانی ندارد شیما با همه سختیها کنار آمده است، همه ذهنش درگیر شده بود پولی هم ندارد طلا بخرد همه زندگیاش را جمع بزند شاید قیمتش برابر با یک نیم ست ارزان قیمت شود، در همین حین گردنبند دوستش مریم را به یاد آورد، دل دل کرد به او رو بندازد یا نه؟
موضوع را با رامین در میان گذاشت اما او ناراحت میشود و میگوید: «ریسک است و به نظرم درست نیست از فکر این کار بیا بیرون» اما نمیداند که این میهمانی غول سنگینی برای شیما شده و امانش را بریده است.
در شرایط موجود و با توجه به تورم و جیب تقریباً خالی مردم عدهای از افراد برای رونق گرفتن کسب و کارشان اقدام به فروش اجناس بدلی کردهاند که فروش طلا و جواهرات بدلی نیز از آن جمله است.
قیمت بالای طلا، بعضی افراد ناتوان را به خرید اجناس بدلی وادار میکند، یکی از مغازهداران نقره فروشی در این خصوص میگوید: وضع اقتصادی موجود در کشور وخیم است و مردم گاهی چارهای جز گرایش به این سو ندارند و عروس و دامادها نیز از مشتریان پر و پا قرصی هستند که روز به روز بر استقبالشان اضافه میشود.
محمد اسدی ادامه میدهد: درست است که اجناس بدل هستند اما به سختی میتوان تشخیص داد مگر اینکه خود فرد صداقت به خرج بدهد و راستش را بگوید وگرنه همه به راحتی متوجه نمیشوند.
یکی از طلا فروشان نیز میگوید: من مشتریهای خودم را دارم فردی که همواره طلا میخرد به ندرت به سمت بدلیجات میرود.
علی وفایی نیز تورم و گرانی را در گرایش عدهای از مردم به سمت بدلیجات مهم میداند و بیان میکند: این روزها توان مالی مردم کم شده است پس گرایش آنها به سمت خرید بدلیجات نه جای گلگی دارد و نه شکایت، حق طبیعی افراد است که با توجه به جیبشان خرید کنند.
ساره یکی از مشتریان طلافروشی است که تیپ و ظاهرش نشان میدهد توان مالی خوبی دارد وی در خصوص استقبال از بدلیجات میگوید: برای خرید طلا محدود نیستم اما علاقه خاصی به بدلیجات دارم به همین دلیل هر از گاهی به بدلیجات هم سر میزنم.
بازار بدلیجات داغ داغ است
هنگامی که پای درد دل عدهای از عروس و دامادها مینشینیم خرید طلا و جواهرات را یکی از بزرگترین دغدغههایشان میدانند و شاید یکی از هفت خان رستمی است که مجبورند از آن عبور کنند. شیرین و مجید از عروس و دامادهایی هستند که یکی از مشکلاتشان خرید طلا بود، مجید میگوید: از آنجایی که خانوادهام با ازدواجم مخالف بودند و اعلام کردند در صورت ازدواج حتی یک ریال هم برایم خرج نمیکنند چارهای نداشتیم جز اینکه یک سرویس بدل بخریم.
وی ادامه میدهد: از آنجایی که یکی از دوستانم در این حرفه کارکشته است سرویس را به گونهای برایمان ساخت که کسی نفهمید یا اگر هم فهمیدند به روی ما نیاوردند.
شیرین نیز در ادامه صحبتهای مجید میافزاید: همیشه به دنبال سادگی بودهام نفس زندگی و سازش برایم اهمیت دارد چه طلای اصل باشد یا فرع.
رئیس اتحادیه طلا فروشان قم میگوید: بدلیجات مدتها است در کنار مدلهای اصل جا باز کرده و هر کدام طرفدار خاص خود را دارد.
حمید فلاح تفتی میافزاید: نقره، استیل و بدل گاهی به قدری عالی آبکاری و ساخته میشوند که قابل شناسایی نیست.
مغازههای شلوغ جواهرآلات و تزیینات نقره نشان از داغی بازار اجناس بدلی است و ویترین مغازههایشان جای خالی ندارد و پر از مدلهایی هستند که اصلشان در طلا فروشیها برق میزند.
هر فردی به دنبال سود و منفعت خویش است و با این اوضاع و احوال بازار روز به روز شاهد داغتر شدن بازار این گونه اجناس هستیم و البته با توجه به استقبال مردم از این اقلام متاسفانه شاهد گرانی نقره و بدلیجات نیز بودهایم.
یکی از معلمان قمی از گرانی نقرهجات و بدلیجات ابراز نارضایتی میکند و میگوید: دخترم علاقه فراوانی به بدلیجات دارد، هنگامی که برای خرید به یکی از این مغازهها رفته بودیم بعد از سئوال کردن در خصوص قیمت یک انگشتر سرم گیج رفت اصلاً باورم نمیشد، اما چارهای نداشتم.
عدهای از افراد نیز خوره طلا و فخرفروشی به دیگران را دارند فرقی نمیکند طلای واقعی داشته باشند یا بدل، متاسفانه جیبها خالی است اما پرستیژ و کلاس گذاشتنها بالا رفته است و مهم نیست دیگران چه بگویند شاید تنها هدفشان کم نیاوردن است.
***
بالاخره گردنبند مریم را گرفت، بسیار زیبا بود در میهمانی برق میزد همه از قیمت و محل خریدش میپرسیدند و شیما نیز به خود میبالید و با افتخار دروغهایی به هم میبافت و به خیال خودش بازی را برده است اما دیری نگذشت که خوشی و افتخاراتش به گریه و داد و فغان ختم شد. اثری از گردنبند نبود و باید امانتی را پس میدادند پس هر چه داشتند و نداشتند به فروش رساندند و با وام و قرض مانند همان گردنبند را خریدند و به مریم پس دادند دریغ از اینکه هیچ گاه نفهمیدند گردنبند مریم نیز بدل بوده است.