به گزارش سایت طلا،بیشتر کسانی که به فکر فرار از زندان میافتند، معمولا زندانیانی هستند با جرائم سنگین. کسانی که از بدو ورود به زندان فکر فرار را با خود به همراه میآورند. هرچند خیلی از زندانیها بعد از بررسیهایشان به این نتیجه میرسند که فرار غیرممکن است و بعضیهایشان نیز فرارشان با شکست مواجه میشود، اما هستند زندانیان انگشتشماری که بالاخره راهی را برای فرار پیدا میکنند.
خفاش شب
یکی از مشهورترین قاتلان سریالی ایران که توانست از زندان فرار کند، خفاش شب بود. بالاخره در سال ۱۳۷۶ هراس و ترس زنان و دختران تهرانی با دستگیری غلامرضا خوشرو پایان یافت، قاتل سریالی که هنگام سرقت خودروی پیکان توسط بسیجیان پایگاه شهید نظری بازداشت شد و پس از انتقال به بازداشتگاه پرده از راز جنایات سریالی خود برداشت. وقتی غلامرضا خوشرو با اعترافات تکاندهنده همه جنایات سریالی را به گردن گرفت، در بررسیهای اطلاعاتی مشخص شد که این جنایتکار مخوف در سال ۱۳۷۱ با وجود محکوم شدن به اعدام توانسته بود فرار کند.
طبق اطلاعات موجود، خفاش شب در سال ۱۳۷۱ به خاطر سرقت مسلحانه و اذیت و آزار دختران دستگیر شده بود که روز محاکمه و هنگام انتقال به دادگاه از دست مأموران زندان گریخت. این مرد جانی به همراه دوستش به نام علی کریمی قرار بود اعدام شود که با فریب دادن مأموران، توانست فرار کند. همدست او در اسفندماه همان سال اعدام شد، اما خفاش شب تا سال ۱۳۷۶ به تبهکاریهایش ادامه داد.
پرش از هشت متری
سارق سابقهدار زمانی خود را در چنگال مأموران پلیس آمل دید، تصمیم گرفت با مخفی کردن هویتش، راز سرقتهای سریالی را که در تهران داشت برملا نکند. به این ترتیب بود که مجید بدون آنکه کسی از سوابق او باخبر شود، راهی زندان شد.
مرد سارق که میدانست خیلی زود هویتش برملا میشود، نقشه فرار از زندان را کشید. او در مردادماه سال ۸۷ با بالا رفتن از دیوار هشت متری زندان، به پایین پرید و در حالی که یک پا و دو دنده قفسه سینهاش شکسته بود، به فرار ادامه داد.
چون شکستن دندههایش باعث صدمه به ریهاش شده بود، هر چند وقت یک بار در نزدیکترین بیمارستان، آب ریهاش را خارج میکرد. او حتی بعد از جراحیهایی که انجام میداد، به جای بستری شدن در مدت کوتاهی بیمارستان را ترک میکرد تا دستگیر نشود. بعد از دستگیری این مرد توسط مأموران پلیس آگاهی تهران، وی علاوه بر اعتراف به ۱۵ فقره سرقت در تهران به دهها فقره کیفقاپی در شهرهای دیگر اعتراف کرد.
بارانی از سنگ
در نخستین روز دی ماه ۸۸، شمارش معکوس برای اجرای حکم دو سارق مسلح در میدانی در شهر سیرجان آغاز شده بود که بستگان دو متهم شروع به پرتاب سنگ کردند. چند لحظه بعد غوغایی بهپا شد. چند نفر از آنها به سوی طنابهای دار رفتند و هر دو اعدامی را از محل فراری دادند.
مأموران که تصور نمیکردند با چنین ماجرایی روبهرو شوند، به سرعت دست به کار شدند و از آنجایی که احتمال میدادند سارقان قصد خروج از شهر را دارند، راههای خروجی را زیر نظر گرفتند. از سویی با دستگیری افرادی که متهمان را فراری داده بودند، مسیر اعدامیان فراری شناسایی شد. سرانجام پس از چهار ساعت متهمان که در روستایی مخفی شده بودند، دستگیر شدند.
کارلوس ایران
تبهکاری که به کارلوس معروف شد، یکی از جانیان خطرناک در تاریخ جنایی است که با نامهای متفاوتی از قبیل رضا، جمشید و مهندس علیرضا، اعمال غیرقانونیاش را مرتکبمیشد. اما نام واقعی این متهم که در دهه ۵۰ فعالیت میکرد، وحید بود.
این جنایتکار با نه فقره قتل، سرقت، کلاهبرداری، خرید و فروش مواد مخدر، خیانت در امانت و جعل عنوان بعد از انقلاب به جرم سرقت دستگیر شد و به زندان افتاد و در سال ۱۳۵۹ آزاد شد. او پس از آزادی با همدستی همزندانیاش به نام فرامرز - که در سال ۱۳۶۱ اعدام شد - به سرقتها و جنایتهای فجیعی دست زد.
پس از آخرین قتلهایش که در تبریز رخ داد، متوجه شد که عکس وی در روزنامهها به چاپ رسیده است. به همین خاطر به آذربایجان گریخت و از باکو به صورت قانونی و با جعل گذرنامه به ترکیه رفت. در سال ۱۳۷۱ بود که به صورت غیرقانونی به ایران برگشت و به پنج جنایت دیگر دست زد.
او در حالی که با اتهامات قتل و سرقتهای مسلحانه تحت تعقیب بود، به خاطر کلاهبرداری به زندان افتاد و بعد از مدتی چهره اصلیاش فاش شد. او چهار سال بعد در زندان دست به خودکشی زد.
فرار علی اشرف
علیاشرف. پ، یکی دیگر از تبهکاران ایران بود که دو بار توانست از دست مأموران پلیس و زندان فرار کند. علیاشرف پرونده جنایاتش را با قتل دو دانشآموز گشود. او در ۱۱ سرقت مسلحانه شرکت داشت و ۱۹ سال از عمرش را پشت میلههای زندان گذراند.
در سال ۸۱ و در حالی که این مرد به اتهام سرقت مسلحانه بازداشت شده بود، نقشهای طرح کرد که از دست مأموران فرار کند. او با این ادعا که تصمیم دارد محل اختفای همدستانش را نشان دهد، به همراه مأموران راهی میدان هروی شد. حال آنکه از قبل با تعدادی از همدستانش در خارج از زندان نقشهای برای فرار طرح کرده بود.
زمانی که مأموران علی را به محل موردنظر او منتقل کردند، همدستان این مرد تبهکار به آنها حمله کردند و مرد شرور را فراری دادند. این، اما پایان فرارهای علی نبود. او مدتی بعد در حالی که با هویت جعلی زندگی مخفیانهای را در پیش گرفته بود، دستگیر شد و به زندان رجاییشهر کرج افتاد.
چندی بعد این مرد خطرناک با سه همسلولیاش نقشه فرار از زندان را کشیدند. آنها از فضاهای خالی که مختص تمهیدات برق، آب و دیگر احتیاجات زندان بود، استفاده کردند و به حفاری تونلی ۵۰ متری دست زدند تا خود را به پشت دیوارهای بلند زندان برسانند. این مرد خطرناک چند ماه بعد از فرار از زندان، وقتی در بخش آسفالتکاری یک سازمان کار میکرد، شناسایی و بازداشت شد.
آرسن لوپن ایران
آرسن لوپن ایران، مردی لاغراندام و بسیار تیزهوش به نام مهدی بلیغ بود، او قانون را از حفظ بود، یک بار که از سوی پلیس دستگیر شده بود، به بهانه رفتن به دستشویی از محافظ خود خواست تا دستبند را از دستش باز کند.
مأمور جوان که تصور نمیکرد مهدی بلیغ با کندن دریچه هواکش فرار خواهد کرد، به خیال آنکه راه فراری ندارد، دستبند را از دستهای او باز کرد و او توانست نقشه خود را عملی کند. مهدی از طریق هواکش دستشویی دادگاه توانست فرار کند و با فرار او جنجالی بهپا شد.
او پس از فرار از دست مأموران به عراق پناه برد. آرسن لوپن ایران یک بار دیگر در عراق بازداشت شد و زمانی که او را سوار قایق کرده بودند تا به ایران بیاورند، خود را به آب انداخت و شناکنان از قایق دور شد. شلیکهای مأموران به او بینتیجه ماند و این مرد توانست با شنا کردن از دست مأموران فرار کند.
او بعد از فرار، به کویت و از آنجا به لبنان رفت، اما مدتی بعد در این کشور بازداشت شد و به ایران بازگردانده شد و سرانجام سحرگاه ۲۰ فروردینماه سال ۱۳۶۰ به همراه شش قاچاقچی دیگر در خیابان ناصرخسروی تهران به صورت علنی اعدام شد.