سوگوارترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران + تصاویر

سینمای ما همواره شاهد ساخت فیلم‌هایی است که درام آن‌ها بر پایه مرگ فرزند شکل گرفته. در مطلب پیش رو به سراغ چند اثر با همین مضمون می‌رویم. با ما همراه باشید.

خبر را برای من بخوان

به گزارش سایت طلا، سینمای ما همواره شاهد ساخت فیلم‌هایی است که درام آن‌ها بر پایه مرگ فرزند شکل گرفته. در مطلب پیش رو به سراغ چند اثر با همین مضمون می‌رویم. با ما همراه باشید.

هفت دقیقه تا پاییز / علیرضا امینی

هفت دقیقه تا پاییز داستان زندگی دو خواهر و دو خانواده است. خواهر بزرگتر، میترا (هدیه تهرانی) عکاس و فیلمبردار مراسم عروسی است و برای فیلمبرداری عازم تنکابن.

خواهر کوچکتر مریم (خاطره اسدی) است که با همسر و خانواده‌اش به مشکل برخورده و به خانه خواهر بزرگتر آمده است. میترا و همسرش تصمیم می‌گیرند سفر میترا به تنکابن را به یک سفر خانوادگی تبدیل کنند و مریم و فرزندش را نیز با خود می‌برند. در بین راه تصادفی پیش می‌آید و فرزند میترا می‌میرد.

شکاف / کیارش اسدی‌زاده

فیلم داستان زوجی (با بازی بابک حمیدیان و هانیه توسلی) است که قصد بچه‌دار شدن دارند، اما پس از مشاهده زندگی دوست خانوادگی‌شان (با بازی پارسا پیروزفر و سحر دولتشاهی) که اختلافات بی‌پایانی دارند، دچار تردید می‌شوند.

حمیدیان مربی شنا است و متوجه بیماری قلبی پسر دوستش می‌شود، به آن‌ها اطلاع می‌دهد ولی در نهایت مرگ سرنوشت این کودک است که قربانی اختلاف پدر و مادر و بی‌توجهی آن‌ها شده است.

ملبورن / نیما جاویدی

داستان فیلم ملبورن از جایی شروع می‌شود که یک زوج آماده مسافرت هستند. امیر (پیمان معادی) و سارا (نگار جواهریان) قصد مهاجرت به استرالیا را دارند، اما تنها چند ساعت مانده به پروازشان متوجه می‌شوند نوزاد همسایه‌شان که به امانت نزد آن‌ها قرار داده شده، جان خود را از دست داده است.

این اتفاق در میانه داستان رخ می‌دهد و حالا آن‌ها مانده‌اند که با اتفاق پیش‌بینی نشده و تلخ چه کنند. کارگردان با نمایش مرگ کودک، آدم‌های فیلمش را محک می‌زند تا بیننده ببیند در این شرایط عجیب آن‌ها چه تصمیمی می‌گیرند، خاصه آنکه مسبب مرگ ناخواسته کودک، سیگار‌های مرد است.

بدون تاریخ، بدون امضا / وحید جلیلوند

مرگ کودک در پیشبرد داستان، اهمیت محوری دارد. دکتر نریمان (امیر آقایی)، با موتوری که یک خانواده سوار آن هستند تصادف می‌کند. کودکی که روی موتور است زمین می‌خورد. دکتر اصرار می‌کند که کودک را به بیمارستان ببرند و از سرش عکس بگیرند، اما پدر کودک (نوید محمدزاده) قبول نمی‌کند و مبلغی پول از دکتر می‌گیرد و می‌رود. صبح روز بعد، دکتر در محل کارش در پزشکی قانونی، با جسد بچه‌ای روبه‌رو می‌شود.

وقتی روی جسد را کنار می‌زند همان پسربچه را می‌بیند که با او تصادف کرده بود. با اینکه پدر بچه فکر می‌کند پسرش به خاطر مسمومیت ناشی از خوردن مرغ کهنه از دنیا رفته، اما دکتر عذاب وجدان می‌گیرد و به نظرش می‌آید که علت مرگ، همان ضربه‌ای است که به سر کودک خورده و ...

تابستان داغ / ابراهیم ایرج‌زاد

آقا و خانم دکتر (علی مصفا، مینا ساداتی) خرده مشکلاتی دارند که ریشه آن بر سر نحوه نگهداری بچه‌شان است. زن می‌خواهد بعد از سه سال به شغلش برگردد تا از حس پوچی نجات یابد و مرد تصمیم گرفته از تهران بکَند و به شهرش (همدان) بازگردد تا دغدغه نگهداری فرزند در این شهر غریب نداشته باشد.

آن‌سو، زن و شوهری از طبقه فرودست شهر (پریناز ایزدیار و صابر ابر) به خاطر مشکلات زندگی دچار چالش هستند. زن قصد متارکه دارد و در مهد کودکی مشغول به کار شده که پسر آقا و خانم دکتر آنجا نگهداری می‌شود. او پسر آقا و خانم دکتر را به خانه می‌آورد، اما بر اثر غفلت به پشت‌بام می‌رود و پرت می‌شود!

قیصر / مسعود کیمیایی

یکی از برادران آب مَنگُل به نام منصور (جلال پیشواییان)، به فاطی، خواهر قیصر تجاوز می‌کند. فاطی، پس از نوشتن نامه‌ای به مادر (ایران دفتری) و دایی‌اش (جمشید مشایخی)، خودکشی می‌کند و در بیمارستان جان می‌دهد. فرمان (ناصر ملک‌مطیعی)، برادر بزرگ فاطی، پس از آگاه‌شدن از موضوع، به دکان برادران آب مَنگُل می‌رود. او، چون پیشتر قسم خورده‌بوده که دیگر هرگز دست به چاقو نبرد، با دستان خالی با برادران آب مَنگُل روبرو می‌شود. دو برادر منصور، رحیم (غلامرضا سرکوب) و کریم (حسن شاهین)، او را غافل‌گیر کرده، می‌کشند.

قیصر (بهروز وثوقی)، برادر کوچکِ فرمان، از سفر جنوب بازمی‌گردد و پس از آگاه‌شدن از قضیه، به‌قصد انتقام به سراغ برادران آب مَنگُل می‌رود. او کریم را در حمام و رحیم را در کشتارگاه از پا درمی‌آورد. سپس به اتفاق ننه‌مشهدی، رخت‌شوی محله‌شان، برای زیارت به مشهد می‌رود. وقتی قیصر از زیارت بازمی‌گردد، از مرگ مادرش باخبر می‌شود. در گورستان، به‌هنگام دفن مادرش، به‌کمک نامزدش (پوری بنایی) از چنگ پلیس می‌گریزد و به‌واسطهٔ رقاصه‌ای (شهرزاد) منصور را در ایستگاه راه‌آهن یافته، او را با چاقو می‌کشد. دست آخر نیز پلیس او را دستگیر می‌کند.

جان‌دار / حسین امیری

جان دار قصه یک خانواده خوشبخت و پرجمعیت است که شب مراسم عقدکنان دخترشان اسرا (باران کوثری)، خوش و خرم شادی می‌کنند و می‌زنند و می‌رقصند. نرسیدن غذای مجلس، آغاز رخنه نگرانی در جمع خانواده است و مخاطب هم که به‌اندازه کافی با چنین فضایی درگیر بوده است خوب می‌داند که این خوشی‌ها فقط مقدمه‌ای بر یک داستان غم‌انگیز با مصیبت‌های تمام‌نشدنی است و دلداری دادن کاراکترها به هم که غذا به‌زودی می‌رسد، فقط حکم آرامش قبل از طوفان را دارد.

بالاخره غذا می‌رسد، اما نه آن‌گونه که قرار بوده است. برادر خواستگار قبلی اسرا، یاسر (جواد عزتی)، با چند نفر دیگر، سر می‌رسند و با خانواده عروس درگیر می‌شوند، قتل اتفاق می‌افتد و دو خانواده‌ای که از قبل هم باهم کنار نمی‌آیند، سرنوشتشان به هم گره می‌خورد.

می‌خواهم زنده بمانم / رسول صدرعاملی

اصلان (فرامرز قریبیان) و ماه‌منیر (مهناز انصاریان) به خاطر ناسازگاری با یکدیگر از هم جدا می‌شوند. باربد (سام محمدپور) پسری ۱۱ ساله است که نمی‌تواند تنهایی خود و مسائل خانوادگی‌اش را حل کند، بی‌توجهی پدر و مادرش مزید بر علت شده‌است. او تنها در دفترچه خود خاطرات و مسائل روزمره‌اش را می‌نویسد. اصلان پس از مدتی با شخصی به نام وحید شریک می‌شود و اندکی بعد، با فرنگیس (فاطمه گودرزی) خواهر وحید ازدواج می‌کند. بین باربد و فرنگیس نیز ارتباط خوبی برقرار می‌شود و این دو مثل یک دوست با هم بازی می‌کنند و لذت می‌برند.

اما پس از ازدواج، به مرور فرنگیس کمتر به باربد توجه می‌کند و بیشتر تمرکزش بر روی اصلان است. ماه‌منیر با باربد بدرفتاری کرده و اصلان نیز نسبت به باربد بی‌تفاوت است. همسایه روبرویی باربد که باربد در مدت تنهایی با او وقت می‌گذارند و دوست شده بود نیز سرطان گرفته و حالش خوب نیست. باربد که دیگر خیلی تنها شده و در اوج نیاز به هم‌صحبت است، دچار وضعیت بغرنجی می‌شود. او تصمیم به خودکشی می‌گیرد و از آنجا که دو بار خودکشی ماه‌منیر را دیده‌است، طرز کار را بلد است. در حمام دست به خودکشی به وسیله چاقو می‌زند. فرنگیس متوجه دیر آمدن باربد از حمام می‌شود در حمام را باز می‌کند و خونابه‌ها را می‌بیند. می‌رود تا چاقو را از دست باربد بگیرد، اما او کار خود را می‌کند و با دو ضربه به پهلوی خود می‌میرد.

لاتاری / محمدحسین مهدویان

امیرعلی (ساعد سهیلی) و نوشین (زیبا کرمعلی) دو جوان بیست و یک و بیست و دو ساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. خانواده‌هایشان چندان موافق نیستند. آنها صبر پیشه کرده‌اند تا به مرور زمان رضایت خانواده‌هایشان را جلب کنند. آن دو یک رویای مشترک دارند؛ برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا، اما نوشین به واسطه دوست یکی از آشنایان برای کار ترجمه به دبی می‌رود.

پس از مدتی امیرعلی خبر دار می‌شود نوشین خودکشی کرده و او برای پی بردن به راز خودکشی به دبی می‌رود و می‌فهمد نوشین گرفتار باندهای قاچاق جنسی شده بوده‌است. قیصر لاتاری درواقع برادر نوشین (با بازی جواد عزتی) است که به جای پاشنه بالا زدن ، کت چرمی از تن درمیاورد اما دستگیر می‌شود و به زندان برمی‌گردد و ادامه داستان بر دوش امیرعلی و موسی(هادی حجازی‌فر) می‌افتد.

مسافران / بهرام بیضایی

مهتاب (هما روستا)، خواهرِ ماهرخ (مژده شمسایی) ، همراهِ شوهر (هرمز هدایت) و دو پسرِ خردسالش با یک سواریِ کرایه از شمال ایران به سوی تهران راه می‌افتند تا آینه موروثی نوعروس خانواده را به جشن عروسی ماهرخ برسانند. در راه زنی روستایی با ایشان همسفر می‌شود، و سپس همگی در تصادف با یک نفتکش می‌میرند. خبر به خانواده می‌رسد و عروسی به سوگواری تبدیل می‌شود. گزارش‌های پلیس اگرچه صحت تصادف و کشته شدن مسافران را نشان می‌دهد، نشانی از آینه موروثی پیدا نمی‌شود.

در حالی که همه خانواده مرگ مسافران را پذیرفته‌اند، خانم بزرگ (جمیله شیخی) دل به سوگ نمی‌سپارد و چشم به راه می‌ماند تا مهتاب با آینه نوعروس از راه برسد. بر خلاف خواسته خانم بزرگ، سوگواری برگزار می‌شود و نزدیکانِ کشتگان، راننده نفتکش و شاگردش، مأموران و دیگران در مراسم شرکت می‌کنند؛ ولی ماهرخ با حالی پریشان با لباس سفید عروسی پیدا می‌شود. میان واکنش‌های متفاوت حاضران ناگهان مهتاب و دیگر مردگان با آینه موروثی از راه می‌رسند. بازتاب نور در آینه محفل آنان را غرق در روشنایی می‌کند. مهتاب آینه را به ماهرخ می‌سپارد تا عروسی برپا شود.