به گزارش سایت طلا، ماجرای جالب مردی را مشاهده می کنید که فضله مگس او را تبدیل به ثروتمند ترین تاجر کرد.
VID:20240711-491563130.mp4
هنگامی که حاجی از همه جا بیخبر از طرف گمرک مطلع میشود که ای دل غافل ۱۰ هزار جعبه چای برای او فرستادهاند خیلی ناراحت میشود و برات همراه اسناد حمل را قبول نمیکند و به اصطلاح بانکی آن را «نکول» میکند. دو طرف مکاتباتی رد و بدل میکنند که از طرف خریدار، مقدار کالای سفارش شده انکار میشود که «من این تعداد جعبه چای را میخواهم چه کنم؟» و از طرف فروشنده به مقدار سفارش اصرار میشود که «همین تعداد سفارش شما بوده و این هم تقاضانامه کتبیاش، چون شما مشتری معتبر ما بودید ما نیازی به استعلام مجدد نمیدیدیم!» میرزا ابوالقاسم که در یک عمل انجام شده قرار گرفته بوده حسابی دچار پریشان حالی و نگرانی میشود اما بالاخره با اصرار همکاران قبولی برات را اعلام میکند اما همچنان نگران که چطور این مبلغ هنگفت را در موعد سررسید جور کند.
در این گیرودار، دامنه جنگ جهانی کمکم به کشور ما هم میرسد و به واسطه همین جنگ همه چیز یکباره تغییر میکند و چای در بازار کمیاب و تقریباً نایاب و قیمتی میشود، مخصوصاً در زمان قدیم که قند و چای یکی از کالاهای ضروری مردم به حساب میآمد و در حد نان شب جزو واجبات بود! قیمت چای با کمیاب شدن آن به حد بیسابقهای بالا میرود و حاج مفرح کلیه جعبههای چای خود را طبق نرخ تعیین شده از طرف دولت ـ که چندین برابر قیمت خرید بودهـ به فروش میرساند. در آن وضعیت بحرانی جنگ نخستین کاری که انجام میدهد، قبل از سررسید وجه برات را به هرترتیبی که شده برای فروشنده میفرستد و خیالش از این بابت راحت میشود!