برای واشنگتن خاورمیانه مهمتر است یا چین؟
خاورمیانه همواره از مهمترین مناطق در نقشههای راهبردی آمریکاییها بوده و مقامات ایالات متحده فارغ از تعلقات حزبی به این منطقه توجهی ویژه دارند. در همین حال، از دوره اوباما تاکنون اولویت اساسی سیاست خارجی واشنگتن هماوردی با پکن تعریف شده است.
با گذشت قریب به سه ماه از شروع دوره ریاست جمهوری دوم «دونالد ترامپ»، اندک اندک اولویتهای عملکردی دولت وی در حال مشخص شدن است و خطمشی های احتمالی سیاست خارجی او در چهار سال پیشرو آشکار میگردد.
در مقام بررسی موشکافانهتر در مورد همین سه ماه نخست دوره دوم، باید گفت که بیگمان یکی از عناصر محوری سیاستگذاری در دولت ترامپ، نگاه ملیگرایانه و به تعبیر دقیقتر استثناگرایانه نسبت به ایالات متحده آمریکا است؛ مطلبی که در ادبیات تاریخی خود آمریکاییها به استثناگرایی آمریکایی (American exceptionalism) شناخته میشود.
در همین بازه سه ماهه، ترامپ نسخهای غلیظتر و به مراتب ملیگراتر از دوره اول تصدی خود را به نمایش گذاشته و اگر در دوره اول با شعار«اول آمریکا» (America First) اهداف و سیاستهای داخلی را دنبال میکرد، از معاهدات بینالمللی خارج میشد و هر از چندی رقبای بینالمللی را تهدید و در مواردی مانند مواجهه با چین وارد جنگ تعرفهای میشد، در همین مدت کوتاه دوره دوم، شمشیر تقابل تجاری را برای بسیاری کشورها از دوست و دشمن از رو بسته است.
پیشرفتهای روزافزون چین در عرصههای اقتصادی، دیپلماتیک و... و وجود خطرات جدی عبور و جانشینی آمریکا در نظام بینالمللی سبب شده تا سیاست مهار پکن به محور کانونی سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل و در قالب سیاستگذاریهای گوناگونی همچون سیاست ایندوپاسیفیک متبلور شود
ترامپ اوایل ماه آوریل ۲۰۲۵ در برابر تمام اعضای دولتش به همراه چندین سناتور و چهرههای ارشد سیاسی آمریکا، مراسم اعلام تعرفههای جدید بر واردات کالا به ایالات متحده آمریکا را در باغ رز کاخ سفید، برگزار کرد؛ مراسمی که از هفتهها قبل وعده داده و از سوی ترامپ به «روز آزادی» موسوم شد.(۱)
ترامپ در این مراسم از اعمال تعرفه ۲۵ درصدی بر تمام خودروهای تولید خارج که به این کشور وارد میشوند، خبر داد و گفت تقریبا بر همه مسیرهای وارداتی تعرفه اعمال است. وی البته پربیراه هم حرف نزده است. در بین مقاصد تعرفهگذاری علاوه بر اتحادیه اروپا و کشورهای همپیمان اروپایی حتی نام رژیم صهیونیستی نیز به چشم میخورد که در نوع خود اتفاقی بیسابقه و تاریخی است. گویی ترامپ این بار عزم راسخی دارد و با هیچ یک از متحدان خود شوخی ندارد. در برابر مقامات اسرائیلی از حضور خود در این لیست بسیار شگفت زده شدند. وزیر دارایی رژیم صهیونیستی اعلام کرده است که اعمال این تعرفه به صنعت اسرائیل ضربه سنگینی وارد میکند. آمریکا هم اعلام کرد که از آنجایی که اسرائیل بر کالاهای وارداتی از آمریکا تعرفه ۳۳ درصدی اعمال میکند، این تعرفه را در جواب این کار اسرائیل در نظر گرفته است. (۲)
به رغم اعلام تعلیق ۹۰ روزه تعرفهها (البته به جز چین که تعرفه ۱۲۵ درصدی برای کالاهایش اعلام شد) باید گفت سیاستهای تجاری جدید، روابط آمریکا را با دیگر کشورها به خصوص شرکای و رقبای بزرگ اقتصادی وارد مرحله جدید و متفاوتی خواهد کرد. گویی این اتفاق سرآغاز ادامه روندی است که از دولتهای قبلی ایالات متحده به ترامپ به ارث رسیده است؛ میراثی برای مقابله و محدود کردن چین در روندهای جهانی.
سیاست چرخش به شرق که از دوره ریاست جمهوری «باراک اوباما» آغاز شد از اولین اقدامات جدی دولتهای ایالات متحده برای مقابله با روند رو به پیشرفت چین در عرصه جهانی بود، اما تداوم روند پیشرفت چین به نحوی بود که رفته رفته تمام حواس مقامات آمریکایی را به خود جلب کرد تا ایالات متحده رویکرد خود را از تمرکز صرف بر مسائل و چالشهای بینالمللی در مناطقی همچون خاورمیانه به چین معطوف کند. در واقع این طور میتوان گفت که پیشرفتهای روزافزون چین در عرصههای اقتصادی، دیپلماتیک و... و وجود خطرات جدی عبور و جانشینی آمریکا در نظام بینالمللی سبب شده تا سیاست مهار پکن به محور کانونی سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل و در قالب سیاستگذاریهای گوناگونی همچون سیاست ایندوپاسیفیک متبلور شود. (۳)
از همین منظر، شاید بتوان وقایع چند روز گذشته و اعمال تعرفه های سنگین بر چین را درک کرد. رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی روز آزادی خود بیان داشت که «احترام زیادی برای چین و رئیسجمهوری آن قائل هستم، اما آنها در حال سوء استفاده شدید از ما بودند. چین علاوه بر دستکاری در نرخ ارز و ایجاد موانع تجاری، ۶۷ درصد تعرفه بر کالاهای وارداتی از آمریکا اعمال میکند». ترامپ همچنین یادآور شد «در دوره قبلی ریاستجمهوری، صدها میلیارد دلار از چین گرفتم. آنها پیش از من حتی ده سنت هم به هیچ رئیسجمهوری پرداخت نکرده بودند، اما به من صدها میلیارد دلار پرداخت کردند، آنقدر زیاد که بایدن نتوانست هیچ کاری کند.» البته باید افزود که تنها یک روز زمان لازم بود تا چین هم برابر ترامپ اقدام به مثل کند و بر تمام کالاهای آمریکایی تعرفه ۳۴ درصدی ببندد. (۴) گویی همان جنگ تعرفهای سالهای پایانی ترامپ اول در ابعادی وسیعتر در حال احیا است.
همه این مقدمات گفته شد تا وقتی میخواهیم به چرایی توجه ویژه ترامپ به خاورمیانه در شروع دوره دوم تصدیاش در کاخ سفید بپردازیم از وضعیت معادلات جهانی غافل نباشیم و دچار خطا در تحلیل نشویم.
خاورمیانه در حال فاصله گرفتن از جایگاه انحصاری خود در بخش انرژی طی دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی است
واقعیت این است که خاورمیانه همواره یکی از مهمترین مناطق در الگوهای تحلیلی آمریکاییها بوده و مقامات ایالات متحده فارغ از جریانات سیاسی و تعلقات حزبی به این منطقه توجه ویژه دارند. علل متعدد آن نیز آشکار است که به یقین از مهمترین این دلایل مواردی همچون جایگاه ژئواستراتژیک خاورمیانه، نقش بیبدیل این منطقه در تامین انرژی جهانی و موجودیت رژیم صهیونیستی قابل ذکر است. دونالد ترامپ در همین دوره کوتاه تصدی خود کوشیده بر مسائل و پروندههای باز خاورمیانه متمرکز شود و آنها را حل و فصل کند. اما باید دید علت این میزان از توجه چیست؟ آیا تنها اهمیت خاورمیانه باعث شده که ترامپ به مسائل این منطقه توجه بیشتری کند و یا آیا اساسا اهمیت خاورمیانه در نگاه مقامات آمریکایی بالاتر رفته که این تمرکز ایجاد شده است؟(۵)
به نظر میرسد پاسخ این سوال هم آری است و هم خیر. توضیح بیشتر اینکه بررسی روندهای جهانی نشان میدهد تمایل آمریکاییها برای حضور در منطقه سال به سال رو به کاهش است و این به دلیل سیر تغییرات جهانی است؛ اولا اینکه ضریب اهمیت خاورمیانه با کشف منابع انرژی جدید در سایر مناطق جهان و حتی گذار آرام جهان به سمت انرژیهای جدیدتری که از آلودگیها و مضرات انرژیهای فسیلی عاری باشند خود به خود رو به کاهش میرود.
در حقیقت خاورمیانه در حال فاصله گرفتن از آن جایگاه انحصاری خود در بخش انرژی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی است. مطلب دیگر اینکه در عصر حاضر ظهور قدرتهای جدید در عرصه جهانی، ایالات متحده را وادار به جهتگیری و کنشگری نسبت به آنها میکند؛ اتفاقی که از حدفاصل سالهای بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی سابق تقریبا به تاریخ پیوسته بود؛ لیکن سیر شتابان برخی از کشورها، زمینه رقابتهای میان قدرتهای جهانی را مجددا به معادلات قدرت در جهان بازگردانده است. موید دیگر اینکه بررسی کلان کم و کیف حضور آمریکاییها در منطقه از ۳۰ سال گذشته تا به امروز خود گواه بزرگی از کاهش اهمیت خاورمیانه در دید آمریکاییها است که همین مهم منجر به سیر نزولی حضور آمریکاییها در منطقه شده است.
اما از طرف دیگر به نظر میرسد مجموع عواملی سبب شده تا بار دیگر توجه مقامات ایالات متحده به این منطقه جلب شود. این عوامل به مجموعه اتفاقات چند سال گذشته این منطقه نیز باز میگردد. تاثیر عامل اهمیت رژیم اسرائیل برای آمریکا و نقش غیرقابل انکار مقامات صهیونیستی بر تدوین خط مشی سیاست خارجی آمریکا به یقین یکی از مهمترین این عناصر است.
مخاصمه میان رژیم صهیونیستی و محور مقاومت سبب شده تا ناخودآگاه منطقه برای ایالات متحده اهمیت یابد. علاوه بر این مهم، رسانهها و مقامات صهیونیستی به صورت شبانهروزی مشغولند تا این چنین القا کنند که ایران و محور مقاومت دچار ضعف شدند و این موقعیت برای دفع خطر ایران و ایجاد یک نظم جدید خاورمیانه فرصتی را ایجاد کرده است.(۶)
تلاش ترامپ بر تمامکننده و حلوفصلکننده نشان دادن خود در همه بحرانهای جهانی سبب شده تا بار دیگر توجه رئیسجمهوری آمریکا به منطقه و مسائل اصلی آن جلب شود
البته واضح است هدف رژیم صهیونیستی جلب توجه و حمایتهای بیشتر آمریکا است تا بتواند به واسطه حمایتهای مالی و تسلیحاتی آمریکایی برای خود سپر امنیتی ایجاد کند و با سرشاخ کردن ایران و آمریکا خود را در موقعیتی بهتر قرار دهد. این القائات ناگزیر تاثیرات خود را داشته و پیامدهای قابل توجهی را در سیر وقایع میان ایران و آمریکا بر جای گذاشته است. احتمالا سفر پیشروی ترامپ به کشورهای منطقه نیز در همین پازل میگنجد و اهمیت یافتن خاورمیانه در دید او سبب شده تا ترامپ در اولین سفرهای خارجی خود در دور دوم، کشورهای منطقه غرب آسیا را انتخاب کند. (۷)
سوای از این عوامل، تاثیر روانشناسی شخصیت ترامپ نیز به نظر در اهمیت یافتن خاورمیانه در دید دولت دوم او مثمر ثمر بوده است. تلاش ترامپ بر تمامکننده و حلوفصلکننده نشان دادن خود در همه بحرانهای جهانی سبب شده تا بار دیگر توجه وی به منطقه و مسائل اصلی آن جلب شود؛ مسائلی که البته حل و فصل کردن آنها حقیقتا امتیازات بزرگی برای او و دولتش به شمار خواهد آمد.
شاید همزمانی نسبی توجه ترامپ به بحران جنگ اوکراین و مسائل خاورمیانه هر دو از این جهت قابل فهم و تبیین باشد. با کنار هم گذاشتن همه قطعات این پازل به نظر میرسد که مسائل خاورمیانه یا اوکراین از این جهت برای ترامپ و دولت او اهمیت یافته تا با نقشآفرینی موثر در آنها امتیازات سیاسی خود را که هم در داخل و هم به صورت بینالمللی قابل استفاده است جمعآوری کند و بتواند با خیالی آسودهتر و دستی پُر تر به سمت مقابله با مسائل دیگر همچون مساله چین برود.
ایالات متحده در سالهای اخیر تمرکز ویژهای بر سیاستهای مهار چین در شرق آسیا داشته است. اما برای پیشبرد این راهبرد، واشنگتن نیازمند مدیریت و کاهش بحرانهای موجود در غرب آسیا است.
پروندههایی مانند لبنان، غزه، سوریه، یمن، عراق و مهمتر از همه ایران، همگی در اولویتهای راهبردی کاخ سفید قرار دارند. ازاینرو، آمریکا برای بازیابی هژمونی خود در منطقه و ایجاد شرایط مناسب در جهت تمرکز بر مهار چین، ناگزیر به اتخاذ سیاستهایی مشخص در قبال منطقه است. این وضعیت موجب شده تا این منطقه در صدر اولویتهای سیاست خارجی دونالد ترامپ قرار گیرد؛ اتفاقی که به نظر کوتاهمدت خواهد بود و در آینده این تمرکز محوری بر منطقه تغییر خواهد کرد.