محمود صدری
مذاکرات نفسگیر دو هفته گذشته بین ایران و شش عضو متنفذ جامعه جهانی، پیامدهایی بسیار مهمتر از دستور جلسه رسمی؛ یعنی برنامه هستهای ایران خواهد داشت و بعید نیست که چندی بعد وارد درسنامههای روابط بینالملل شود. موضوعی که اهمیت و اعتبار این مذاکرات را چنین بالا برده است، ابداع روش تازه حل منازعه است. منازعهای که مقدمات ختم یا کاهش آن در دو هفته اخیر مهیا شد، تا دو دهه پیش «موضوع داخلی» یک کشور و عنوانش «برنامه هستهای صلحآمیز ایران» بود، فشار آمریکاییها و رقیبان منطقهای ایران، آن را به «مساله هستهای ایران» تبدیل کرد.
در این مرحله مذاکرات ایران و اروپا برای «حل مساله» آغاز شد و نتایج محدودی هم بهبار آمد؛ اما از آنجا که مدعی اصلی ایران در پهنه جهانی یعنی آمریکا در آن مذاکرات حضور مستقیم نداشت، کار فیصله نیافت و در پی آن، گزارشهای عمدتا سیاسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، موضوع اولیه و مساله ثانویه را « بحران بینالمللی» نمایاند و موجب احاله «پرونده ایران» به شورای امنیت شد. آخرالامر، در پی بحرانهای منطقهای خاورمیانه و خلیج فارس و شمال آفریقا و جنوب آسیا و برتری مشهود ایران در همه این مسائل منطقهای، عنوان تازهای بر آن نهاده شد که عبارت بود از «تهدید امنیت و صلح جهانی». سیر تحول عنوانهایی که برای «برنامه هستهای ایران» انتخاب شد، ایران را که عضو معمولی و مسوول جامعه جهانی بود و مسوولیت بینالمللی خود را در عراق و افغانستان نشان داده بود، عضو نامتعارف و خطرآفرین جامعه جهانی تصویر کرد. نخستین تماسهای علنی بین ایران و آمریکا در پاییز 1392 در چنین فضایی آغاز شد و مذاکرات شکل تازهای یافت که با اشکال قبلی تفاوت اساسی داشت. تا پیش از مذاکرات دو سال گذشته و بهویژه دو هفته اخیر، ایران «موضوع مذاکره قدرتهای جهانی» بود، اما در دوران جدید، تحولی مهم رخ داد و ایران «طرف مذاکره قدرتهای جهانی» شد. پیامدهای بعدی این تحول که در پی مذاکرات دوساله رقم میخورد چنین است:
1- مذاکره برد- برد، اساسا مفهومی مدیریتی و حداکثر تجاری است و در عالم سیاست چندان محلی از اِعراب ندارد. مذاکره سیاسی لاجرم طرف برنده و بازنده دارد مگر اینکه طرفین مذاکره پیش از نشستن پشت میز مذاکره در وضع توازن قوا قرار داشته باشند و بتوانند به ازای هر امتیازی که میدهند، امتیازی کمابیش همسنگ آن بگیرند. چنین مذاکرهکنندگانی در اصل پیش از مذاکره آنچه را که میخواستهاند بهدست آوردهاند و هنگام مذاکره، به خواستههایشان رسمیت میبخشند و طرف مقابل را به قبول آن متعهد میکنند. ایران در مذاکراتش با اعضای دائم شورای امنیت و آلمان، با نیرویی سهمگین مواجه بود و ابزار و اهرمهای موازنهساز آن قابل قیاس با ابزار و اهرمهای طرف مقابلش نبود؛ اما از دو امکان خود برای ایجاد موازنه قوا بهخوبی استفاده کرد. امکان اول «اراده معطوف به تکلیف» بود که مذاکرهکنندگان غربی که عمدتا دانشآموخته دانشکدههای روابط بینالملل هستند و تئوریهای کهن را خوب میشناسند، از قدرت آن یا معادل غربیاش که «اراده معطوف به هدف» است بهخوبی آگاهند. دکترین «عزت و حكمت و مصلحت»، که از سوی رهبری نظام وضع شد و دیپلماتهای ایرانی بر آن پای فشردند، از نمونههای «اراده معطوف به تکلیف» است و تجربه مذاکرات نشان داد که کارساز است. امکان دیگری که ایران برای موازنهسازی پیش از مذاکرات و در خلال مذاکرات از آن بهره برد، نمایش قدرت منطقهای بود. ایران با بازی منطقهای دقیقش در سوریه و یمن و پیش از آنها در افغانستان، عراق و لبنان نشان داد که نظم مناطق گسترده شمال آفریقا و خاورمیانه و خلیج فارس و جنوب آسیا در گرو اراده ایران است و هزینه تهدید جمهوری اسلامی، بیثباتی حتمی همه این مناطق است. تا اینجای کار، منطق روابط بینالملل در شکل سنتی آن بر رفتار طرفین حاکم بود و ایران از همه برگهایش بهخوبی بهره برد و مهر خود را بر تحولات حال و آینده کوبید.
2- با وجود اینکه مذاکره سیاسی برد-برد، مفهومی آرمانی و انتزاعی است و در جهان واقع مابهازای بیرونی ندارد، هیچ دیپلمات و سیاستمداری در دوران زمامداریاش چنین چیزی را تایید نمیکند و حتما میکوشد نتیجه مذاکره را معطوف به نفع متقابل نشان دهد. هنر و وظیفه ذاتی دیپلمات هم همین است. از این منظر دست جمهوری اسلامی برای بهرهبرداری از تحولاتی که پس از مذاکرات اخیر شکل خواهد گرفت، از رقیبان بینالمللیاش پرتر است. جمهوری اسلامی هم از منظر نظریههای کهن روابط بینالملل و هم از منظر نظریههای جدید روابط بینالملل، قدرت سازگاریاش با نظم جهانی از همه همسایگانش (و حتی ترکیه نیمهاروپایی) بیشتر است. نزاع جامعه جهانی با همسایگان مهم ایران یعنی ترکیه و عربستان بسیار محتمل است و قدرت سازگاری هر دو آنها بسیار کمتر از ایران است. تجربه ایران در حل یا دست کم تلطیف منازعه چندسالهاش با آمریکا و بخشی از اروپا، از این پس میتواند بهعنوان ابزار نمایش مسوولیت بینالمللی بهکار آید. رابطه ایران و غرب هنوز به مرحلهای نرسیده است که بتوان آنها را شریک یا همکار نامید و احتمالا در آینده نزدیک هم چنین وضعی ایجاد نمیشود، اما علایق مشترک طرفین در منطقه حتما افزایش خواهد یافت. هنوز منازعات سوریه و یمن و بیثباتیهای عراق فیصله نیافته و بازی ترکیه و عربستان در این مناطق، به ثبات مورد نظر و مورد نیاز غرب نخواهد انجامید و لاجرم نحوه مواجهه ایران با این بحرانها بسیار تعیینکننده است. بهعلاوه، تعارضهای شدید میان ساخت سیاسی عربستان و تعهدات رسمی ایالات متحده در برابر تحولات جهانی، احتمالا دو کشور را در برابر هم قرار خواهد داد و چنین تحولی با آرمانهای ایدئولوژیک و مطالبات استراتژیک ایران همخوانی دارد. از اینجا به بعد علاوه بر جاری بودن منطق نظریههای کهن روابط بینالملل، الزامات مندرج در نظریههای جدید هم به کمک ایران خواهد آمد. ایران از جنبه ساخت اجتماعی و فرهنگی با جامعه جهانی تعارض ندارد و این همخوانی نسبی میتواند بهعنوان «قدرت نرم» نه در اختیار معارضان جهانی جمهوری اسلامی که در خدمت قدرت و هدفهای جمهوری اسلامی قرار گیرد.
3- مقایسه مباحثی که برخی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری در بهار 1392 درباره برنامه هستهای ایران مطرح کردند با آنچه اکنون رخ داده، از تحولی مهم در عرصه سیاست داخلی ایران خبر میدهد. در آن زمان، تلقیهای مشترک درباب سیاست خارجی و بهویژه برنامه هستهای ناچیز بود، اما آنچه امروز دیده میشود، با وجود انتقادهایی که لازمه کار است و بعضا به تقویت موضع دیپلماتهای ایرانی هم کمک کرد، ترجمان شعار سال جمهوری اسلامی یعنی «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» است.