پنج راز موفقیت ثروتمندترین مرد جهان

ثروت او ۲ برابر ثروت بیل گیتس و وارن بافت است و با 310 میلیارد دلار ثروتمندترین مرد زمین بشمار می رود. اما همه چیز را به عنوان یک مهاجر اسکاتلندی ورشکسته آغاز کرد. نام او اندرو کارنِگی است.

خبر را برای من بخوان

امیرعباس زینت بخش کاندیدای دکتری مالی اسلامی دانشگاه اینسیف مالزی مطلب جالبی را در مورد مرد 310 میلیارد دلاری تهیه کرده که شاید برای بسیاری از ایرانی ها تازگی داشته باشد.

ثروت او دو برابر مجموع ثروت بیل گیتس و وارن بافت بوده و این درحالی است که او همه چیز را به عنوان یک مهاجر اسکاتلندی ورشکسته آغاز کرد. نام او اندرو کارنِگیCarnegie Andrew است که 96 سال پیش فوت کرد و رازهای موفقیت خود را افشا کرد.

اما چگونه او که هیچ پول ، فرصت و ارتباطاتی نداشت تبدیل به ثروتمندترین مرد زمین و صاحب بزرگترین امپراتوری فولاد جهان شد؟

آقای الکس بانیان Alex Banayan با صدها ساعت مطالعه برای کشف رازهای موفقیت آقای کارنگی پنج راز از بهترین درس های زندگی او را استخراج کرده که با همدیگر به مرور آنها می پردازیم.


1. از زیر سایه بیا بیرون

یک روز یک مرد جوان وارد دفتر آقای کارنگی شد و با او در باره موفقیتش مصاحبه کرد. کارنگی می توانست با بیان داستان های فقر و فلاکت خود و یا معاملات وحشتناک با راکفلر به جوان پاسخ دهد اما او در باره چیزهای دیگری صحبت کرد.

کارنگی در پاسخ گفت که مهمترین چیز در زندگی او توانایی وی در به دور ریختن مصیبت ها و سختی ها از ذهن و خندیدن در پستی و بلندی های زندگی بوده است. به نظر وی ارزش دیدن زندگی از لنز مثبت نگری بیش از میلیون ها دلار می باشد.

او اینگونه ادامه می دهد : "جوانان باید بدانند که با این طرز نگرش می توانند بهره ببرند چرا که ذهن انسان مانند جسم می تواند از زیر سایه به زیر نور خورشید حرکت کند."


این طرز فکر احساس خوبی به کار و کسب می دهد. با دوری جستن از منفی بافی ،که کمر انسان را خم می کند، کارنگی توانست روی چیزهای مثبت تمرکز کرده، از شکست ها سریع تر رها شده و در جایی که هیچ کس فرصتی نمی دید، او فرصت ها را به خوبی می دید.

از خودت سوال کن: آیا بعضی وقتا غرق در افکار منفی و گفتگو های منفی با خودت نمی شی؟ آیا با نگه داشتن ذهن خودت در سایه و تاریکی، فرصت ها رو از دست نمی دی؟ چقدر کار و کسبت می تونه رشد بیشتری داشته باشه اگه روی یک نوار این جمله را بنویسی و روی میز کارت بگذاری: "ذهنت را به سمت نور خورشید حرکت بده"


2. بهش بگو اون ده هزار دولار رو برا خودت نگه دار

یک بار کارنگی و جی پی مورگانJ.P.Morgan در یک کار و کسب شریک بودند. یک روز مورگان تصمیم به خرید سهم کارنگی گرفت و از او پرسید "چقدر برای آن می خواهی؟" کارنگی گفت که ارزش سهام وی 50 هزار دلار هست و 10 هزار دلار هم اضافه بر آن می خواهد که می شود 60 هزار دلار. مورگان شرایط را پذیرفت.


اما صبح روز بعد کارنگی یک تماس تلفنی دریافت کرد.

مورگان: "آقای کارنگی! شما اشتباه کردید. بر طبق وضعیت اعتباری شما در شرکت، 10 هزار دلار کم حساب کردید." (مورگان ارزش واقعی سهام کارنگی را 60 هزار دلار حساب کرده بود که با 10 هزار دلار می شد 70 هزار تا) بنا براین مورگان یک چک 70 هزار دلاری برای کارنگی فرستاد. کارنگی در پاسخ به مورگان گفت که "آن 10 هزار دلار اضافی را برای خودت نگه دار." (ارزش کنونی آن 10 هزار دلار طبق تورم آمریکا می شود 130 هزار دلار) اما آقای مورگان در پاسخ به او گفت: "نه متشکرم. من چنین کاری نمی توانم انجام بدهم! "

کارنگی می گه: "وقتی روی این داستان عمیق فکر می کردم، به این حقیقت رسیدم که یک کار و کسب بزرگ بر روی سخت ترین خطوط صداقت و درستکاری بنا می شود." کارنگی از مورگان این درس را آموخت که بهتر است در کوتاه مدت پول را از دست بدهیم اگر این به معنی آنست که شهرت و آوازه در دراز مدت حفظ شود!

به شدت به این فکر کن: آیا کار و کسب تو هر آنچه را که تضمین کننده این اصل : "اعتبار و آبرو قبل از سود می آید" انجام می دهد؟


3. از قانون 90 – 10 پیروی کن

یک ماجرایی هست که زندگی کارنگی را عوض کرد. داستان درباره پیر مردی که زندگی بسیار غم انگیز و تاسف باری را گذرانده می باشد. وقتی مردم شهر برای او دلسوزی می کردند، پیر مرد در پاسخ آنها گفت: "بله، دوستان من، همه آنچه شما گفتید درست است. من یک زندگی طولانی پر از مشکلات داشتم. اما یک حقیقت نادر درباره آنها وجود دارد. 90 درصد آنها اصلا اتفاق نیفتاد!"

درسی که آقای کارنگی از این گفته پیر مرد یاد گرفت این بود که بیشتر مشکلات و "اگر این جور بشه چی می شه ها" یی که ما تصور می کنیم غالبا به طور کل اتفاق نمی افتند! مغز های ما غالبا تمایل به تصور بدترین سناریو ها و عملکرد بر مبنای آنها یی دارند که بیشترشون معمولا به کل اتفاق نمی افتند! حتی اگه اتفاق هم بیافتند به اون بدی که ما تصور می کردیم نیستند!

امام علی علیه السلام: هرگاه از کاری ترسیدی، خود را بـه کام آن بینداز. زیرا ترس شدید از آن کار، دشوارتر و زیان‌بارتر از اقدام به آن کار است.

با یاد آوری قانون 10 – 90، کارنگی خود را از ترس ناشناخته ها رها کرد و توانست برای رسیدن به موفقیت های ریشه ای و بزرگ خود دست به ریسک های مورد نیاز بزند.

با خودت صادق باش: آیا تو هم گرفتار "اگر این جور بشه چی می شه" ها هستی؟ آیا زندگی تو در صورت پیروی از قانون 10-90 و یادآوری اینکه بیشتر مشکلات اصلا رخ نمی دهند بهتر نمی شود؟ آیا می خواهی همین الان یک تعهد بدی که با این اصل و قانون زندگی خواهی کرد؟


4. روی نور فلاش بپر!

وقتی که کارنگی برای اولین شغل خود استخدام شد، کارفرما از او پرسید زود ترین زمانی که می توانی شروع کنی، کی هست؟ بیشتر آدما در این مواقع درخواست چند هفته برای جابجایی می کنند. اما جواب کارنگی چه بود؟ "من از همین الان کار رو آغاز می کنم"

کارنگی می نویسه: "غنیمت نشمردن فرصت، می تواند یک اشتباه بزرگ باشد. پستی که به من پیشنهاد شد، می توانست یک اتفاقی بیافته و یک پسری دیگه برای انجام اون کار فرستاده می شد. وقتی موقعیت تثبیت شد و در اون کار قرار گرفتم، با خودم گفتم تا زمانی که بتونم در این کار خواهم ماند."

کارنگی در باره این پیشنهاد خیلی فکر نکرد و به جای اینکه آهسته دست بکار شود و تمام فرصت را از دست بدهد، ترجیح داد که سریعا وارد عمل شده و چیزی را که اشتباه باشد را ریسک کند.

امام علی علیه السلام: فرصت های نیک را غنیمت شمارید، به درستی که فرصت هامانند ابرهای بهاری سریع می گذرند.

و عکس این قانون هم صادق است. وقتی کارنگی به این نتیجه رسید که سهامی را که در یک شرکت دارد دیگر دوست ندارد، به شریکش گفت "همین الان همه سهام ها را بفروش". وقتی شریک او در پاسخ گفت عجله ای برای این کار نیست، کارنگی فریاد زد: "کاری را که گفتم سریع انجام بده!" و در حقیقت کار خوبی کرد چرا که خیلی زود آن شرکت ور شکست شد.

چند تا فرصت فکر می کنی تا حالا از پیش تو گذشته و تو به سوی آنها خیز بر نداشتی؟ آیا آماده ای مانند کارنگی عمل کنی و پاسخت به فرصت ها این باشه : "همین الان می تونم شروع کنم"؟


5. انگیزه 2.5 دلاری خودت رو پیدا کن

در روزهای آغازین کار، کارنگی یک انعام 2.5 دلاری دریافت کرد. وقتی او انعام دریافتی را جهت کمک به خانواده به پدرو مادر خود داد، می گوید: "هیچ موفقیت پی در پی و یا به رسمیت شناخته شدن و آوازه ای تا به حال این اندازه هیجان و شوق بخشش و کمک آن 2.5 دلار را برای من نداشته است. اون موقعیت برای من یک بهشت بود روی کره زمین! "

و از آنجا به بعد، کارنگی فهمید که می خواهد ثروتمند شود. اما نه برای خودش بلکه او پول درآوردن را برای پدر و مادرش برای اینکه زندگی خوبی داشته باشند، تخیل و تصور کرد.

به محض اینکه کارنگی آن مشوق و انگیزه بیرونی را تشخیص داد، سرعت او بیشتر شد. نکته کلیدی اینست که انگیزه اصلی او کمک به خودش نبود بلکه کمک به کسی غیر از خود او بود.

پس اگر کاری را که می کنی برای پدر و مادرت باشد، یا به جهت کمک کردن به دیگرانی که حتی ممکن است اسم تو را هم ندانند، پس تو هم باید آن مشوق و انگیزه ها را در ذهن خود ایجاد کنی و بپرورانی تا اینکه در سختی های نا گزیر و حتمی سفر موفقیت به یاری تو شتافته و به تو سوخت رسانی کنند.

آیا برای انگیزه 2.5 دلاریت روشن هست که اون کیه؟ برای چه کسی جز خودت می خوای کار کنی؟ اگه هنوز نمی دونی، سعی کن این موضوع را مشخص کنی. اگر هم می دونی اون انگیزه کیه، چگونه می خواهی هر روز آن انگیزه 2.5 دلاری را به خودت یادآوری کنی؟

اندرو کارنگی دلیلی هست برای اینکه اگر سخت کار کنی، ذهنت را بیرون سایه و در روشنایی قرار بدهی، ریسک پذیر باشی، سریع عمل کنی، و شهرت و آوازه بر آمده از سرسختانه ترین صداقت و درستکاری را بسازی، آنگاه به هر چه بخواهی رسی.