حکایت ما و ريیس‌کل و دلار

کمتر از بیست روز پیش بود، فعالان اقتصادی سپیده دم از خانه بیرون زدند تا همراه چاشت گفت‌وگویی داشته باشند با آقای ريیس کل. در مسیر منزل تا اتاق تهران صف‌های مشتاقان سکه طلا جلوی بانک‌ها پررونق بود. آن روز یکی از صبحانه‌های پر مشتری در اتاق صرف ‌شد، موضوع جلسه دغدغه همه بخش‌های فعال در اقتصاد بود، بدین روی حضور ريیس کل می‌توانست جذاب باشد.

خبر را برای من بخوان
به گزارش سایت طلا به نقل از سایت دنیای اقتصاد رییس کمیسیون مدیریت واردات اتاق ایران گفت، افزایش نرخ ارز در ماه‌های گذشته تا آن روز بهای دلار را به مرز 1300 تومان رسانده بود، همه منتظر بودیم از فحوای کلام مرد اول سیاست‌گذاری پولی کشور دریابیم راهکارمان برای آینده چیست؟
امیدمان نقش بر آب شد، کسی صدای رییس اتاق تهران را که خواستار استقلال بانک مرکزی بود نشنید، جناب رییس کل نیز آسمان و ریسمان را به هم بافت؛ از آرزوهایش برای تبدیل شدن خانه‌‌های مردم به خزانه‌های طلا گرفته تا برنامه‌هایی که هیچ کدام عملی نشد و نخواهد شد حتی از دیوار سفارت که ظاهرا دیواری از آن کوتاه‌تر نیافته بود نیز به عنوان مانع پیشرفت سیاست تثبیت نرخ دلار نام برد و ما نیز به روی خود و ایشان نیاوردیم که روند چند نرخی شدن و افزایش لجام گسیخته قیمت دلار ماه‌ها قبل از ماجرای سفارت انگلیس شروع شده و ادامه یافته بود.
پایان جلسه یکی از پیران تجارت زمزمه می‌کرد: «با این احوال منتظر دلار 1500 تومانی تا آخر سال باید بود» آن روز قبول این پیشگویی کمی دشوار بود. امروز اما. . . ؟
خلاصه به غیر از نان و پنیر و گردوی همیشگی چیز دیگری دندان مان را نگرفت در آن روز کذا الا نگرانی و بیم از آینده.
2- روزهایی از آبان ماه بود، کمتر از دو ماه قبل، رییس جمهور به عنوان بالاترین مقام اجرایی کشور از بالا بودن قیمت دلار گله کرد و در جمعی با ندای رسا گفت نرخ ارز به صورت غیر واقعی بالاست و باید پول ملی تقویت شود و برای اقدام در این مورد به رییس کل دستور داد. آن روزها نرخ دلار کمتر از 1200 تومان بود.
3- کمتر از2 سال پیش بود یکی از مشاوران ارشد اقتصادی رییس جمهور با محاسبه‌ای اعلام کرد قیمت دلار بسیار بالاست و بر اساس محاسبات کارشناسی قیمت واقعی دلار بین 800 تا 900 تومان است و باید پول ملی را تقویت کرد. آن روزها هر دلار حدود 1000 تومان قیمت می‌خورد.
من تولید کننده، من صادرکننده، من وارد کننده، من فعال اقتصادی دو راه داشتم یا باید به سخنان و وعده‌های مسوولان بلند مرتبه اجرایی و سیاست‌گذاران پولی اطمینان می‌کردم و آینده‌ام را بر این اساس برنامه می‌ریختم یا شواهد عریان بازار را می‌دیدم و تصمیمی می‌گرفتم دگرگونه، به هر روی من بازیگر این صحنه بودم و بازیگران دگران.
بارها با خود اندیشیده‌ام که آیا وظیفه اصلی بانک مرکزی و رییس کل محترم آن پاسخ به تقاضای مسکوکات طلا است؟ آیا در جایی نوشته شده که وظیفه بانک مرکزی تنظیم بازار طلا یا دیگر اقلام بازار است؟ آیا در تمام کشورها ماموریتی مهم‌تر از تنظیم بازار پول و تقویت پول ملی برای بانک‌های مرکزی وجود دارد، آیا آقای رییس کل اوقاتی را که برای تنظیم بازار سکه طلا مصروف کرده به ما بدهکار نیست؟ چه ضرورتی برای پاسخگویی به بورس بازان و سفته بازان سکه وجود دارد که انرژی بانک مرکزی صرف آن می‌گردد؟
نکته پایانی آنکه؛ هزینه‌های اقتصادی ناشی از ضرر و زیان ملی به دلیل سیاست‌های نادرست ارزی قابل محاسبه است، اما از آن مهم‌تر هزینه اجتماعی بی‌اعتمادی به سخنان مسوولان و سیاست‌گذاران اقتصادی است.