استعفای محمد حسن انصاریفرد و وحید شمسایی در پی ورود محمدرضا ساکت به کمیته فنی فوتسال و فوتبال ساحلی مهمترین خبر عصر روز گذشته فوتبال ایران بود.
نگاهی به معادلات مدیریتی فدراسیون فوتبال در ماههای اخیر نشان میدهد که به نوعی تمام مسائل در زمینهها و موضوعات مختلف به یک فرد ختم میشود و آن کسی نیست به جز دبیرکل پیشین فدراسیون فوتبال. محمدرضا ساکت بعد از اجرای قانون منع به کارگیری بازنشستگان از دبیرکلی فدراسیون فوتبال کنار رفت و انتظار میرفت حاشیههای دوران حضور او در این جایگاه به نوعی تمام شود اما ظاهرا پایان دبیرکلی، آغازی برای مدیرکلی ساکت در فوتبال کشور بوده به شکلی که حالا رد پای او در تمامی بخشها، ارکان و کمیتههای مختلف فدراسیون به وضوح دیده میشود.
ساکت دیگر دبیرکل فدراسیون نیست و به صورت غیر قانونی ابراهیم شکوری، معاون سابق ساکت در این جایگاه نشسته و با گذشت 9 ماه در یک تخلف کاملا روشن و آشکار به فعالیتش و همچنین تایید و امضای تمام اسناد مالی و غیرمالی به صورت مستمر ادامه میدهد. تردیدی وجود ندارد که این کار غیر قانونی تنها با این هدف استمرار یافته که همچنان نفوذ دبیرکل پیشین در این جایگاه حفظ شود چرا که کنار رفتن شکوری و ورود یک دبیرکل جدید طبیعتا قدرت و اختیارات ساکت را در این بخش محدود میکند.
سازمان تیمهای ملی مدتهاست که بعد از رفتن ساکت رئیسی ندارد اما عدم انتخاب رئیس هم با هدف حفظ اختیارات ساکت ادامه پیدا میکند چرا که مربیان تیمهای ملی بارها در ردههای مختلف بر این نکته تاکید داشتهاند که در خصوص اردوها، برنامههای آمادهسازی، انتخاب دستیاران و حتی امضای قرارداد با ساکت دیدار و گفتوگو میکنند و بر این اساس رئیس حقیقی سازمان تیمهای ملی هم به صورت غیر رسمی، دبیرکل پیشین فدراسیون فوتبال است. هرچند با توجه به بازنشستگی، ساکت حق امضای اسناد تیمهای ملی را ندارد که این مسئله را با حضور فردی به نام میرغفاری حل کرده و امضای میرغفاری که یک داور فعال در لیگ برتر است به صورت غیر قانونی در اسناد تیمهای ملی مختلف دیده میشود تا در این بخش مشکل حق امضای ساکت به این شکل حل شود.
بد نیست به ماجرای سفر اخیر تیم نوجوانان به چین هم اشاره کنیم و برسیم به جریان جنجالی سرپرست این تیم که بدون دریافت حکم و به صورت مخفیانه همراه با نوجوانان راهی تورنمنت چین شده بود. اسماعیل قاسمی، راننده ساکت در سپاهان و یکی از دوستان نزدیک او که از شیراز به تهران آمده تا در این بخش هم با نفوذ دبیرکل پیشین همه کاره تیمهای ملی پایه شده و به توصیه ساکت بدون دریافت حکم رسمی با عنوان سرپرست با تیم نوجوانان سفر کرد.
ریاست مرکز ملی فوتبال دیگر سمتی است که رسما و قانونا در اختیار دبیرکل سابق قرار ندارد اما عملا این محمدرضا ساکت است که بر صندلی این مرکز نشسته، میهمانان را به بازدید از بخشهای مختلف آن خصوصا «تور پِک» دعوت میکند، با آنها به طبقات مختلف، سَری میزند به گونهای که در نگاه جامعه فوتبال عملا رئیس مرکز ملی هم کسی نیست به جز بازنشسته کثیرالمشاغل این فدراسیون. حقیقت این است که در مرکز ملی فوتبال ساکت بر کرسی ریاست تکیه زده و بدون اجازه او هیچ تصمیمی اتخاذ نمیشود.
مدیر و سرپرست تیم ملی فوتبال دیگر سمتی است که به شکل رسمی و قانونی در اختیار ساکت قرار دارد، او تمامی مراحل مذاکره با ویلموتس را طی کرد، در فرودگاه به استقبال سرمربی جدید رفت و رسما در کنار او روی نیمکت تیم ملی فوتبال مینشیند تا هدفی که در زمان سرمربیگری کیروش داشته و البته با توجه به مخالفت سرمربی پرتغالی نمیتوانست به راحتی به آن دست یابد، محقق شود.
جالب اینجاست که دایره نفوذ و سیطره دبیرکل سابق با وجود تمامی مشاغل متعددی که در اختیار دارد تنها به فوتبال ختم نمیشود و ساکت به اعمال نفوذ در فوتبال ساحلی و فوتسال هم علاقمند است. در فوتسال داود پرهیزگار که از نیروهای نزدیک به ساکت در فدراسیون محسوب میشود به عنوان جانشین کفاشیان و رئیس کمیته فوتسال انتخاب شد تا دایره سیطره مدیر بازنشسته بر تمامی ارکان و ابعاد فدراسیون کامل شود. محمد حسن انصاریفرد اما ظاهرا تنها صدای مخالف در برابر این تمامیت خواهیها بود که انتصاب رسمی ساکت در کمیته فنی فوتسال و فوتبال ساحلی را نپذیرفت و با استعفایش به این وضعیت عجیب و بیسابقه در فدراسیون فوتبال واکنش نشان داد.
بر کسی پوشیده نیست که مهدی تاج رئیس فدراسیون فوتبال به هیچ فردی به اندازه ساکت اعتماد ندارد و به همین دلیل هم همه جا سعی میکند از ساکت استفاده کند اما مگر یک نفر چقدر میتواند برای این همه کار انرژی و توان بگذارد؟ یعنی در مجموعه فدراسیون فوتبال کسی نیست که تاج به او اعتماد داشته باشد؟ یعنی در فدراسیون فوتبال همه کارها باید در اختیار یک نفر باشد؟ سپردن تمامی مسئولیتها و اختیارات به یک نفر آن هم در سازمان مهمی مثل فدراسیون فوتبال که باید با استفاده از خرد جمعی و تجارب ارزشمند کارشناسان و نیروهای توانمند حوزههای مختلف اداره شود به نظر تصمیم درست و معقولی نمیآید.
ظاهرا اجرای قانون بازنشستگی بیش از آنکه موجب محدود سازی نفوذ و فعالیت بازنشستگان شده باشد یک مدیر بازنشسته را در فوتبال تبدیل به رئیس مطلق فدراسیون کرده تا آنجا که در تمامی بخشها و حوزهها نفوذ کامل دارد.