به گفته تمام کارشناسان بهداشتی رعایت اصول فاصله اجتماعی، تنها راه مقابله و مهار اپیدمی کروناویروس است. اما رعایت این اصول برای بسیاری از افراد، به ویژه بسیاری از کارگران و کارمندان غیر ممکن به نظر میرسد. این روزها تصاویر نگران کنندهای از نقاط مختلف جهان مخابره میشود که نشان میدهد این افراد در جمعیتهای متراکم، سوار بر وسایل حمل و نقل عمومی، راهی محل کار خود هستند. نشریه انگلیسی گاردین طی مقالهای به قلم «فرانسین پروز»، از دریچهای متفاوت به این مسئله پرداخته است.
در کنار تصاویر امیدوار کننده همچون افرادی که از بیماری Covid-۱۹ بهبود یافته اند و افرادی که با پوششهای مخصوص در حال مبارزه با این همه گیری هستند، صحنههای دیگری نیز وجود دارد که دلگرم کننده نیست. تصاویر تابوتهای بیشمار در شهر برگامو ایتالیا، کارگران وحشت زده مهاجر در دهلی نو و تختهایی با مبتلایان ردیف شده در راهروهای بیمارستانها در اسپانیا، بخشی از صحنههایی است که ما این روزها از سراسر جهان دیده ایم.
در میان این صحنههای نگران کننده، ترسناکترین عکسها و فیلمها مربوط به ایستگاههای شلوغ مترو و اتوبوس و ترافیک حجیم شهرهایی همچون نیویورک است، که افراد را در حال عزیمت به محل کار خود نشان میدهد. در این جمعیت انبوه برخی از مسافران ماسک به صورت دارند و برخی دیگر نیز بدون ماسک هستند. شاید بتوان دلایل مختلفی برای این وضعیت ارائه داد همچون؛ این افراد کار خود را دوست دارند، به کاری که انجام میدهند اعتقاد دارند، نگران از دست دادن شغل خود هستند و یا نگران از دست رفتن بیمههای درمانی خود هستند. اما فارغ از هر دلیلی به نظر میرسد در این جا شاهد یک وضعیت مشترک برای این افراد هستیم و آن این است که اگر این افراد مجبور نبودند هرگز خود را در چنین شرایط خطرناکی قرار نمیدادند.
آنها مانند همه میدانند که ویروس چگونه منتقل میشوند و طبیعتاً همانند ما دوست ندارند به آن مبتلا شوند، اما به پولهایی که به عنوان کارکنان فروشگاه ها، نگهبانان، کارگران، کارمندان خدماتی، کادر درمانی، فروشندگان، رانندگان حمل و نقل عمومی و بسیاری مشاغل دیگر، احتیاج دارند. احمقانه است که تصور کنیم این افراد به جای ماندن در کنار اعضای خانواده خود و سفارش اینترنتی غذاهای خوشمزه، کمک به فرزندان خود در آموزشهای مجازی و سرگرم شدن با اینستاگرام، بخواهند رفتن به سرکار آن هم در این شرایط را تجربه کنند.
اینکه خانوادهها به یک برنامه اضطراری برای مواجهه با بحرانهای غیر مترقبه نیاز دارند، چیزی بود که بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر باب شد. اکنون، معلوم میشود که ثروتمندان و طبقه متوسط بالا همیشه یک برنامه داشته اند و آن این بود که شهر را با تمام اعضای خانواده و در صورت امکان به همراه خدمتکاران ترک کنند. کار را از خانه دنبال کنید و برای گذارن وقت به کارهای دستی همچون نجاری بپردازید و سعی کنید تمام روز بچهها را از دعوا و یا تماشای تلویزیون دور نگه دارید. نان بپزید و آن را در فیس بوک یا اینستاگرام به اشتراک بگزارید!
اما طبقه کارگر برنامه بسیار متفاوتی دارد، شاید به این دلیل که این طرح برای آنها در نظر گرفته نشده است. در قدم اول به علت تعطیلی مدارس و مهدهای کودک باید فردی را برای نگهداری فرزندان یافت. برای رفتن به محل کار سوار قطار یا اتوبوسهای شلوغ شوید و اگر کسی در محل کار شما که فاقد امکانات و شرایط بهداشتی مناسب است، سرفه کرد اصلاً نگران نشوید. سپس دوباره همین مسیر را برگردید و فردا دوباره همه این کارها را تکرار کنید. شاید این افراد خوش شانس باشند چرا که برخی از افرادی که در حال حاضر در قرنطینه خانگی خود هستند در واقع کسانی هستند که شغلهای کوچک خود را از دست داده اند و اکنون نگرانی بدتر پرداخت اجاره و هزینههای زندگی را دارند.
این مسئله بسیار مهمی برای این افراد است، اما به نظر نمیرسد اهمیتی فراتر از آمار موارد ابتلا و مرگ و میر ناشی از کروناویروس، داشته باشد. در واقع این آمار و ارقام و شاید سیرک سیاسی که در واشنگتن برای مبارز با این اپیدمی به راه افتاده است برای ما اهمیت دارد. اینکه کدام سلبریتی بزرگ و کوچک به کروناویروس مبتلا شده یا بهبود یافته است. در این میان هم رسانهها گاه داستان فردی غیر مشهور را به نمایش میگذارند که به شیوه جالب یا خاصی مبتلا شده است.
شاید آن واگن مترو و یا اتوبوس پر شده از مسافر داستان چندان جالبی نباشد. شاید اینکه طبقه کارگر میدانند که ممکن است هدف آسان این ویروس هستند، یک داستان جالب نیست. علاوه بر این، چنین داستانهایی باعث میشود احساس بدی کنیم. ما میدانیم که این ویروس تقصیر ما نیست، اما واقعیت این است که در این میان انسانهایی وجود دارند که در حین اپیدمی میمیرند. اما این نیز واقعیت است که برخی از مشاغل، شرکتهای حمل و نقل و فروشگاههای بزرگ از کارگران خود محافظت نمیکنند و این مسئله دیگر تقصیر ماست. ما باید قبل از این که مجبور شویم از دفاتر خود خارج شویم و روی بقای خود تمرکز کنیم، کاری در این باره انجام دهیم، قبل از اینکه همه چیز پیچیده شود.
هرچند که در حال حاضر مسائل زیادی وجود دارد که باید به آنها پرداخت، اما وقتی به این مسئله دقت کنیم، درخواهیم یافت که چگونه طی ۴۰ سال گذشته بسیاری از نظامهای سیاسی و مشخصاً آمریکا تلاش کرده است تا قلبهای ما را سخت کنند. ما همواره از طریق تلویزیون خود را همچون یک شرکت کننده در مسابقه همیشگی میان بقای قدرتمندان و از میان رفتن ضعیفان یافته ایم که از تئوری بقای گونههای برتر داروین نشأت میگرفت. همیشه به ما تلقین شده که نیاز نیست نگران افراد خارج از خانواده خود باشیم. در واقع گویی هر گونه احساس همدلی با جمعیتی که قطارها و اتوبوسها هستند، حکایت از ضعف دارد.
به دنبال وقایع ۱۱ سپتامبر، روزنامهها توجه کاملی به قربانیان این حوادث، از افراد حاضر در برجهای دوقلو گرفته تا مسافران هواپیماها و امدادرسانان، نشان دادند. در این یادبودها نه تنها مدیران و افراد مهم، بلکه کارگران خدمات و رانندگان نیز مورد توجه قرار گرفتند. اما امروز گویی فقط چهرهای خاص و مشهور هستند که ارزش توجه دارند و ما باید درباره آنها بدانیم؛ دانشمندان، سیاستمداران، مربیان، ورزشکاران، موسیقیدانان و افراد موفقی که دستاوردهای پر زرق و برقی داشته اند. برای اینکه در مورد فردی که موهایمان را کوتاه میکند یا در مطب دندانپزشکی ما کار میکند، فقط تنها در صورتی که مهمان یک رسانه پر مخاطب شود، توجه خواهیم کرد.
داستان این بیماری همه گیر به پایان نرسیده است. ما نمیدانیم که در صورت بیمار شدن تعداد زیادی از کارگران انبار و رانندگان و سایر ارائه دهندگان خدمات ضروری، آنها چه واکنشی نشان خواهند داد. ما نمیدانیم چه مدت طول خواهد کشید تا تجزیه اجتماعی بر مراکز سرمایه داری همچون کاپیتال هیل، مالیبو و همپتون تأثیر بگذارد. ما نمیتوانیم هزینههای انسانی و مالی بیمه نشدن خود را پیش بینی کنیم. ما فقط به آهستگی در حال بیدار شدن از آسیبهایی هستیم که رخ میدهند.
با وجود همه این شواهد، فقط میتوان امیدوار بود که از اشتباهات گذشته خود درس بگیریم. چگونه نمیتوانیم از چنین اشتباه فاجعه آمیزی درس نگرفت؟ بیائید دوباره به آن اتوبوسها و واگنهای متروی شلوغ در اپیدمی کرونا نگاه کنیم و سعی کنیم جامعهای را تصور کنیم که در آن همه باور داریم که مسئول یکدیگر هستیم، که زندگی ما به آن مسافران بستگی دارد، که ما به آنها بدهکار هستیم. بدهکار هستیم، چون به ما اطمینان میدهند که کسی هست کار کارها را برای ما انجام میدهد، بدون اینکه بتوانند نگرانی در مورد مراقبتهای بهداشتی، بی خانمانی و یا تغذیه فرزندانشان به خود راه دهند. شاید در اپیدمی بعدی فهمیدیم که مردم چگونه میتوانند مریض شوند و شکم بچههای خود را سیر کنند و یا بدون توجه به در خطر بودن جان خود به محل کار بروند.