طلوع باشکوهتر قلعهنویی!
شاید نسخه فوتبالی قلعهنویی قدیمی شده که هرچقدر هم پول برایش خرج میشود، به درمان منتج نمیشود. او بعد از جداییاش از استقلال که آخرین قهرمانیاش را با همان تیم به دست آورد، به تیمهای متمول لیگ چنگ انداخت، ولی سرانجام فهمید که پول هم نمیتواند ناکامیاش را از بین ببرد
به گزارش سایت طلا ،پیوند رخداده بین امیر قلعهنویی و لیگ برتر ایران چنان گره کوری خورده که حتی «بیماری عصبی» هم نمیتواند این دو را از هم جدا کند؛ ستاره سالهای دور استقلال در قامت بازیکن، تبدیل شد به بهترین مربی تاریخ لیگ برتر؛ او به تنهایی پنج قهرمانی برای تیمهای سپاهان و استقلال به ارمغان آورد تا فخر بفروشد و بگوید میتوان بدون اتکا به خارجیها (البته قلعهنویی آنها را اجنبی و چشمآبی صدا میکند) هم در فوتبال ایران درخشید.
مشکل، اما اینجاست که قلعهنویی و قهرمانیهایش رفتهرفته تبدیل به افسانهای شیرین شدهاند؛ چون او حالا قریب به هفت سال است دستش به جامی در لیگ برتر نرسیده است. شاید نسخه فوتبالی قلعهنویی قدیمی شده که هرچقدر هم پول برایش خرج میشود، به درمان منتج نمیشود. او بعد از جداییاش از استقلال که آخرین قهرمانیاش را با همان تیم به دست آورد، به تیمهای متمول لیگ چنگ انداخت، ولی سرانجام فهمید که پول هم نمیتواند ناکامیاش را از بین ببرد؛ حضور در تیمهای سپاهان، تراکتور و ذوبآهن نشان میداد که قلعهنویی فقط به جایی میرود که به اندازه بلندپروازیاش توان خرجکردن پول وجود داشته باشد. بلندپروازیهای قلعهنویی البته تا رتبه دوم پیش رفت و به جام نرسید.
او اگرچه تیمهای مذکور را از قعر جدول گرفت و تبدیل به یک مدعی کرد، ولی هرگز طلسم ناکامیاش را از بین نبرد تا حسرت قهرمانی مجدد به دل هوادارانش بماند. او همین فصل گذشته امید زیادی داشت با سپاهان بالاخره به چیزی که میخواهد برسد، ولی غفلت، کرونا و پیشنهاد بدموقع تیم ملی، دست به دست هم دادند تا نهتنها از کورس قهرمانی باز بماند بلکه شانس گرفتن سهمیه را هم با زردهای اصفهانی از دست بدهد.
فشار روی قلعهنویی آنقدر زیاد بود که تبدیل به شوک عصبی شد و یکی، دو بازی مانده به خداحافظی تلخش از اصفهان، راهی بیمارستان و بعد خانه شد تا از استرس و هیاهو دور بماند. قلعهنویی برخلاف توصیه پزشکان برگشت تا در دیدار حساس با استقلال در جام حذفی روی نیمکت بنشیند، ولی آخرین اعتراضهایش به داوری در فصل گذشته را هم در راهروی رختکن انجام داد و بعد از شکست تیمش، با پیشدستی، استعفایش را نوشت تا از اخراج جلوگیری شود؛ او برای اولین بار در طول دوران حرفهایاش، دستهایش را بالا برد تا نشان دهد دستکم در اصفهان به انتهای خط رسیده است.
قلعهنویی که از سپاهان جدا شد، گمانهزنیها درباره آیندهاش استارت خورد؛ او آنقدر بلیت تیمهای بالای جدول را سوزانده بود که سخت میشد تصور کرد بالانشینان دوباره سراغش بیایند؛ البته وضعیت سلامتیاش هم به این شایعه دامن زد که امیر در فصل پیشرو قرار نیست تیمداری کند؛ میگفتند تصمیم گرفته برود و در کنار خانواده، دستکم تا رسیدن به وضعیت مطلوب جسمانی، استراحت کند و فوتبال و هیاهویش را به دست فراموشی موقت بسپارد.
قلعهنویی، اما دوباره معادلات را بر هم زد؛ نه همه معادلات را بلکه آن بخش از معادله را که مقرر شده بود استراحت کند. او زودتر از چیزی که رفته بود، به لیگ برگشت و این بار با گلگهر سیرجان به توافق رسید تا در فصل دوازدهم روی نیمکت این تیم بنشیند! تصمیمش عجیب بود؟ به نظر میرسد نه؛ او در انتخاب تیمهای متمول، یا دستکم تیمهایی که دستشان به دهنشان میرسد دوباره همان فرضیه قدیمی را پیاده کرد؛ به تیمی «بله» را گفت که میدانست اگر بازیکن قابلی بخواهد برایش میخرند.
پیشنهادی به ارزش 11 میلیارد تومان؟
امیر قلعهنویی مربی گرانقیمتی است؛ این را مدیرعاملان مختلفی که با او کار کردهاند، میدانند. شاید هرکس دیگری هم بهجای قلعهنویی عنوان پرافتخارترین مربی لیگ را یدک میکشید، قیمتش بالا بود. پیوستنش به گلگهر هم دلیلی نشد تا شایعات مربوط به دستمزد قلعهنویی مطرح نشود. مردی که سپاهان متمول را رها کرد تا به گلگهر کمترپولدار برود، ۱۱ میلیارد تومان دستمزدش است؛ این ادعایی است که روزنامه ایران ورزشی کرده و به نظر میرسد با قیمتهای نجومی بازیکنان معمولی فوتبال، چندان هم بیراه نباشد. ۱۱ میلیارد در تیمی که میانههای جدول در فصل قبل جا خوش کرده رقم گرانی است، ولی احتمالا سیرجانیها به این نتیجه رسیدهاند که ارزشش را دارد.
انتخاب هوشمندانه؟
شاید سیرجانیها با امیر قلعهنویی در پی «طلوع باشکوهتر» باشند، ولی سؤالی که ذهن هواداران فوتبال را درگیر کرده، این است که آیا انتخاب گلگهر برای امیر قلعهنویی هم «طلوع باشکوه» محسوب میشود؟ مردی که با تیمهای تراکتور، ذوبآهن و سپاهان تا پای جام رفت، ولی دستش به آن نرسید، قرار است با گلگهر سیرجان تواناییهایش را ثابت کند و به ناکامیاش پایان دهد؟ روی کاغذ و غیرکاغذ، پاسخ اولیه به این پرسش منفی است. گلگهر فعلا شخصیت قهرمانی ندارد و اگر چیزی شبیه به اتفاق غیرمترقبه، کاری که عبدالله ویسی با استقلال خوزستان رقم زد، رخ ندهد، قلعهنویی قرار نیست به ناکامیاش در بردن جام با این باشگاه پایان دهد. پس قلعهنویی چرا باید به باشگاهی برود که شانسش از همان ابتدا برای قهرمانی در لیگ زیاد نیست؟
اگر بدبینانه به این موضوع نگاه شود شاید بتوان گفت قلعهنویی «گزینه راحت» را انتخاب کرده؛ او جایی رفته که دستمزدش را بیدغدغه بگیرد و فشاری برای قهرمانشدن هم حس نکند؛ شاید او حتی اگر به سهمیه آسیا هم نزدیک نشود، کسی خردهای نگیرد. شاید خود قلعهنویی هم با بالابردن پرچم سفید در آخرین روزهای حضورش در سپاهان، از جنگیدن برای موفقیت خسته شده است.
البته اینها فرضیه است؛ گلگهر خیالش راحت است که با حضور قلعهنویی میتواند راحتتر سراغ بازیکنان مشهورتر لیگ برود و بارش را برای ایستادن در بین تیمهای بالای جدول و چهبسا گرفتن سهمیه لیگ قهرمانان آسیا ببندد. توافق علیرضا حقیقی، دروازهبان سابق پرسپولیس با باشگاه گلگهر، میتواند اولین جرقه این داستان باشد. قلعهنویی و سیرجانیها هم منتظر هستند تا دور گروهی لیگ قهرمانان آسیا تعیین تکلیف شود به این امید که یکی، دو بازیکن مطرح دیگر را هم به خدمت بگیرند. برای تیمی که بدون قلعهنویی دهم جدول شده، با این مربی و بازیکنان تازه، رشد صعودی در جدول نباید خوشخیالی تلقی شود.
بااینحال، حضور در گلگهر هم نمیتواند برای قلعهنویی «گزینه نهایی» باشد؛ او چشم به تیمهای مطرحتر دارد و شاید دوباره دلش وصال با استقلال را میخواهد. اصلا اگر قلعهنویی «از قصد» تیم سیرجانی را انتخاب کرده باشد، چه؟
آنهایی که حرفه امیر قلعهنویی را دنبال میکنند، میدانند او هربار نیاز به تجدید قوا داشته، سراغ تیمهای کمنامونشانتر رفته؛ یک «فرمول نانوشته قدیمی» که دو بار قبلی برایش جواب داده است. قلعهنویی روزگاری به تیم استقلال اهواز رفت، آن تیم را در لیگ نگه داشت و بعد در بازگشتش به استقلال توانست آبیهای تهران را در یک بازه زمانی سهساله قهرمان لیگ کند. او چنین تجربهای با مس کرمان هم داشت؛ با این تیم بعد از اخراج از تیم ملی کار کرد و دوباره اعتماد مسئولان باشگاه استقلال را جلب کرد؛ از مس به استقلال هم که برگشت یک جام حذفی به دست آورد و یک بار هم لیگ را از آن خودش کرد. شاید قلعهنویی با گلگهر به دنبال طلوع باشکوهتر نباشد و تجدید قوای باشکوهتری طلب کند، ولی میداند در این مسیر اگر از جاده اصلی خارج شود، ممکن است دیگر فرصتی برای تجدید قوا هم به دست نیاورد.