گراهام آلیسون" استاد سیاست و حکومت در "دانشکده هاروارد-کندی آمریکا" در مقالهای برای اندیشکده "نشنالاینترست" تاکید میکند که اقتصاد چین، از اقتصاد آمریکا پیشی گرفته و دیگر نباید اقتصاد آمریکا را اقتصاد اول در جهان دانست. وی در این رابطه مینویسد:
«این هفته، صندوق بین المللی پول گزارشی در مورد چشم انداز اقتصاد جهانی در سال ۲۰۲۰ و همچنین چالشهای پیش رو را ارائه کرد. شاید آزاردهندهترین گزارهای که در این گزارش برای آمریکاییها وجود داشت این نکته بود که چین در شرایط فعلی، جایِ آمریکا را به عنوان قدرت اقتصادی برتر جهان گرفته است. بر اساس ارزیابیهای گزارش جدید صندوق بین المللی پول که با شاخص و معیارهای دقیق انجام شده، اقتصاد چین اکنون، یک ششم بزرگتر از اقتصاد آمریکا است (اقتصاد چین ۲۴.۲ تریلیون دلار است، اما اقتصاد آمریکا حجمی بالغ بر ۲۰.۸ تریلیون دلار دارد)».
علی رغم انتشار این گزارش، بسیاری از رسانهها و مطبوعات اقتصادیِ جریان اصلی در جهان به غیر از نشریه اکونومیست، همچنان بر این نکته تاکید دارند که آمریکا اقتصاد اول جهان است. امری که با واقعیتهای کنونی همخوانی ندارد.
واضح است که اندازه گیری حجم اقتصاد یک کشور، به مراتب کاری سختتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. انجام این کار، علاوه بر جمع آوری حجم گستردهای از دادهها و اطلاعات اقتصادی، نیازمند به کارگیری یک معیار دقیق و درست نیز میباشد. به طور سنتی، اقتصاددانها از شاخصی با عنوان "نرخ برابر ارزها" برای محاسبه تولید ناخالص داخلی استفاده میکرده اند. در این چهارچوب، اقتصاد آمریکا به مثابه شاخص پایه در نظرگرفته میشود. مسالهای که در نوع خود، به برتری اقتصاد آمریکا مخصوصا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم یعنی زمانیکه این اقتصاد، تشکیل دهنده حدودا نیمی از تولید ناخالص داخلی جهان بود اشاره دارد.
برای دیگر اقتصادهای جهان، این شیوه میگوید که در ابتدا، باید ارزش کلیه کالاها و خدمات آن ها، بر اساس پول ملی خودشان محاسبه شود و سپس رقم به دست آمده، بر اساس نرخ برابری ارزها، به دلار آمریکا تبدیل گردد. برای سال ۲۰۲۰، ارزش کلیه کالاها و خدماتی که در چین تولید شده اند، انتظار میرود که چیزی در حدود ۱۰۲ تریلیون یوآن باشد. این میزان اگر تبدیل به دلار آمریکا شود (با توجه به اینکه هر ۷ یوان برابر با ۱ دلار آمریکا است)، تولید ناخالص داخلی چین ۱۴.۶ تریلیون دلار خواهد بود. این میزان برای آمریکا، ۲۰.۸ تریلیون دلار است.
با این حال، مقایسه بالا مبتنی بر این فرض است که با ۷ یوآن در چین میتوان همان میزان کالایی را خرید که در آمریکا با ۱ دلار میتوان خرید کرد. واضح است که این مساله چندان هم درست به نظر نمیرسد. برای فهم هر چه آسانتر این مساله، نشریه اکونومیست، شاخص بیگ مک (راهیاست غیر رسمی برای سنجش برابری قدرت خرید دو واحد پول که از طریق آن میتوان به نرخ برابری واحد پول در بازار کشورهای مختلف دستیافت. این شاخص بر مبنای برابری قدرت خرید عمل میکند) را که شکل بالا به آن اشاره میکند، مطرح میسازد.
همانطور که این شاخص نشان میدهد، با ۲۱ یوآن، یک شهروند چینی میتواند یک بیگ مک بزرگ را در کشورش خریداری کند. با این حال، اگر وی ۲۱ یوان خود را بر اساس نرخ برابری ارزها به دلار آمریکا تبدیل کند، سه دلار خواهد داشت و تنها قادر است نصف یک بیگ مک بزرگ را در آمریکا خریداری کند. به بیان دیگر، چینیها از خرید ساندویچ و تلفنهای هوشمند گرفته و تا موشک و غیره، وقتی از بیرون از کشورشان خرید میکنند، تا بیش از دو برابر، آسیب میبینند.
با درک این مساله، صندوق بین المللی پول سعی کرده تا شاخص مناسب تری را برای مقایسه اقتصادهای مختلف جهان به کار گیرد. شاخص مذکور، "برابری قدرت خرید" نام دارد. همانطور که که صندوق بین المللی پول گزارش میدهد، شاخص برابری قدرت خرید، تفاوتها میان ارزش پولهای ملی را حذف میکند و میزان قدرت خرید هر ملت را در برابر دیگران مشخص میسازد.
در این چهارچوب، اگر چینی ها، یوآن خود را به دلار تبدیل کنند و در آمریکا بیگ مک (ساندویچهای مک دونالد) بخرند و بعد با هواپیما به کشورشان وارد کنند تا آنها را مصرف کنند، مقایسه اقتصادهای چین و آمریکا بر اساس "حداکثر نرخ کارا"، درست و مناسب به نظر میرسد. با این حال، آنها میتوانند این ساندویچها را از یکی از ۳۳۰ شعبه مک دونالد در خاک چین خریداری کنند و نصف پولی که در آمریکا برای این ساندویچها پرداخت میشود را بپردازند.
"سازمان سیا" در ارزیابی اعلام کرده است: "شاخص برابری قدرت خرید، بهترین شاخص برای مقایسه توان و قدرت اقتصادی کشورهاست و میزان رفاه میان کشورها را با استفاده از آن به خوبی میتوان مقایسه کرد. این در حالی است که از این شاخص، استفاده چندانی برای مقایسه توان اقتصادی کشورها در سطح کلان و مخصوصا مقایسه توان اقتصادی چین و آمریکا انجام نمیشود. از این رو، شاهدیم که آمریکاییها همچنان بر این باورند که اقتصاد چین به اندازه یک سوم از اقتصاد آنها کوچکتر است. اگر به این نکته توجه کنیم که هر دلار آمریکا، بیش از دو برابر در چین قدرت خرید دارد، این درک که اقتصاد چین حدودا یک ششم بزرگتر از آمریکاست، کاملا ساده و آسان میشود.
این مساله برای آمریکاییها یک پیغام روشن دارد: چین یک چالشگر جدی برای آمریکاست و آمریکاییها باید از خواب بیدار شوند. چینیها مدت هاست که از آمریکا به عنوان اقتصاد برتر جهان، پیشی گرفته اند. اضافه بر این، در سال ۲۰۲۰، چین تنها اقتصاد بزرگ جهان خواهد بود که رشد اقتصادی مثبت را به ثبت میرساند. تنها اقتصاد برتری خواهد بود که حجم اقتصادی اش در انتهای سال بیشتر از ابتدای سال خواهد بود. تبعات این مساله برای آمریکا کاملا روشن و قابل پیش بینی هستند. رشد قابل توجه اقتصادی چین موجب ظهور یک بازیگر جسور و با توان بالا و قاطعیت بیشتر در صحنه جهانی خواهد شد. امری که تهدیدی مستقیم بر علیه آمریکا به حساب میآید.
*گراهام آلیسون، وی استاد سیاست و حکومت در دانشکده هاروارد-کندی است.