سایت خبری طلا

۷ لحظه ترسناک بازی‌ها که دیدنشان جرات می‌خواهد + تصاویر (۱۸+)

منبع: سایت طلا


در گزارش زیر ۷ لحظه بازی‌های ترسناک را برایتان توضیح داده‌ایم که خیلی‌ها قادر به تحملشان نبودند.


به گزارش موبوایران، در بازی‌های ترسناک برخی اوقات چیز‌هایی را می‌بینیم که واقعا تحمل کردنشان سخت است. برخی از بازی‌سازان آنچنان در ایجاد رعب و وحشت زیاده‌روی می‌کنند که خیلی‌ها ترجیح می‌دهند بیخیال ادامه دادن بازی آن‌ها شوند و کنسول را خاموش کنند. در این مقاله در مورد همین موضوع صحبت کردم و از ۷ لحظه بازی‌های ترسناک برایتان گفتم که خیلی‌ها قادر به تحملشان نبودند.

۷) حبس کردن نفس - Detention

Detention از آن دسته بازی‌های ترسناکی است که جنس ترس خاصی دارد. در نگاه اول شاید دنیای این بازی ادونچر دو و نیم بعدی آنقدر ترسناک و رعب‌آور به نظر نرسد. اما وقتی همان اول کار می‌بینید که یکی از دو شخصیت قابل بازی‌تان جلوی چشمتان سلاخی می‌شود، می‌فهمید که اشباح خطرناک بازی اصلا با شما شوخی ندارند.

آن وقت است که ترس و دلهره کل وجودتان را فرا می‌گیرد و نمی‌توانید صدا‌های دردناکی که از حنجره ارواح بازی بیرون می‌آید را جدی نگیرید. جالب‌تر اینکه مرز همین ترس و دلهره موقع رویارویی با اولین لنترن اسپکتر باز هم جا به جا می‌شود و به حدی می‌رسد که شاید واقعا کنسول را خاموش کنید و بیخیال تجربه Detention شوید.

لنترن اسپکتر‌ها ارواح بلند قامتی هستند که یک فانوس نورانی در دست دارند. اگر بخواهید از آن‌ها فرار کنید، یک دفعه به عقب تله‌پورت می‌شوید و با ترس واقعی رو به رو خواهید شد. این موجودات از روی صدای نفس کشیدنتان شما را پیدا می‌کنند و تنها راه برای مقابله‌شان هم این است که فقط نفس‌تان را حبس کنید.

کاری که انجام دادنش جلوی چنین موجود وحشتناکی واقعا سخت است کاری می‌کند که خود شما هم همزمان با کاراکتر تحت کنترلتان چند ثانیه‌ای نفس‌تان را واقعا حبس کنید.

۶) پایین رفتن از نردبان – F.E.A.R

نسخه اول از مجموعه F.E.A.R، واقعا اثری ترسناک و استرس‌زا بود. شخصیت آلما به قدری خوب پرداخت شده بود که گیمر حضورش را همیشه در یک قدمی‌اش حس می‌کرد. در طول بازی هر لحظه منتظر بودیم که سر و کله این دختر بچه شیطانی از دل تاریکی پیدا شود و کاری کند که برای بار صدم چند متری از سر جایمان به هوا بپریم.

بشخصه خودم هیچوقت آن جامپ اسکیر لعنتی که در نزدیکی یکی از نردبان‌های بازی رخ می‌داد را فراموش نمی‌کنم. همین که می‌رفتید تا از نردبان پایین بروید، یک دفعه آلما جلوی صورتتان ظاهر می‌شد و ناخواسته از ترس شروع می‌کردید به فریاد زدن. جالب اینکه آلما با پایین آمدن از نردبان هم باز سورپرایزتان می‌کرد و با قرار دادن یک موجود خیالی چنان ترسی به جانتان می‌انداخت که تا چند وقت حالتان از آن بد بود. بله، بازی دو جامپ اسکیر پشت سر هم داشت که عملا نترسیدن از آن‌ها واقعا کار مشکلی بود.

۵) نگاه کردن به پشت سر – P.T

بدون شک P.T یکی از اتمسفریک‌ترین بازی‌های ترسناکی است که تا حالا ساخته شده. ترس بازی فقط در مورد یک هیولای ترسناک یا یک شبح قاتل نبود. نه P.T با فضای آن راهرو‌های باریکش چنان حس ناامنیِ وحشتناکی به جان مخاطب می‌انداخت که نمونه‌اش وجود نداشت.

این حس ناامنی زمانی که یک دفعه رادیوی انتهای راهرو شروع می‌کرد به گفتن «پشت سرت را نگاه کن» بیشتر هم می‌شد و وقتی که واقعا برمی‌گشتید، یک دفعه چهره لیسا را می‌دیدید که فقط چند سانتی‌متر با چشم‌های شما فاصله داشت و از ترس شروع می‌کردید به جیغ کشیدن. این جامپ اسکیر P.T واقعا به جا و غیرقابل پیشبینی بود و عملا هیچکس نمی‌توانست برای آن آماده باشد.

۴) چشم دوختن به آب – Amnesia: The Dark Descent

Amnesia: The Dark Descent به نظر من ترسناک‌ترین بازی ده سال اخیر است و چندین و چند بار در مطالب مختلف به این اشاره کردم. Amnesia: The Dark Descent با تعلیق کاری می‌کرد که تن‌تان از شدت ترس یخ کند و نتوانید برای چند ساعت متوالی پای بازی بنشینید. بدترین لحظه بازی هم با اختلاف مربوط به رویارویی با کائرنک می‌شود.

هیولایی نامرئی که در تونل‌های پر از آب عمارت وحشتناک بازی جا خوش کرده بود و هر کسی که پایش را در آب فرو می‌برد تکه تکه می‌کرد. تنها راه برای مقابله با کائرنک این بود که روی جعبه‌های پخش و پلا شده در محیط می‌پریدید و مسیرتان را پیدا می‌کردید.

با این حال، قدم‌های کائرنک در آب باعث می‌شد که امیدمان هر لحظه برای فرار از این منطقه کم‌تر و کم‌تر شود و در آخر از شدت ترس جرات نکنید یک پرش دیگر روی جعبه‌ها انجام دهید.

۳) اولین رویارویی – Alien Isolation

به نظرم تنها بازی ترسناکی که می‌تواند جایگزین خوبی برای امنیژا باشد، Alien Isolation است. بازی از همان لحظه شروع با مجبور کردن مخاطب به گشت و گذار در ایستگاه فضایی سوستاپول، معنی ترس را خوب به مخاطبش می‌چشاند. ما در سفینه خالی رو به رو بودیم که نشانه‌هایی از کشته شدن تک تک خدمه‌اش توسط موجودی بی‌رحم وجود داشت.

همین موضوع حس ناامنی در جهان Alien Isolation را بیش از پیش تقویب می‌کرد و وقتی که بازی دیگر مطمئن می‌شد که این حس به بالاترین سطح خودش رسیده، آن وقت تازه زینومورف را به ما نشان می‌داد تا از شدت وحشت برای چند ثانیه‌ای خشکمان بزند. زینومورف جلوی چشممان یکی از آخرین دانشمندان زنده سفینه را تکه و پاره می‌کرد و با زبان بی‌زبانی به ما می‌گفت که نفر بعدی تو هستی.

۲) مانکن‌های زنده – Condemned: Criminal Origins

Condemned: Criminal Origins از آن دست الماس‌های ناب دنیای بازی‌های ترسناک است که متاسفانه خیلی‌ها تجربه‌اش نکرده‌اند. Condemned: Criminal Origins با ترکیب المان‌های وحشت فیلم‌های اسلشر آمریکایی با ترس روانشناختی، کاری می‌کرد که عملا هر کسی نتواند پای تجربه بازی دوام بیاورد و آن را تمام کند.

بدترین لحظه بازی هم موقعی رقم می‌خورد که پا به فروشگاه شرکت بارت می‌گذاشتید. فضای این فروشگاه ابتدا مثل مابقی لوکیشن‌های بازی، تاریک و پر از موجودات ترسناک بود. اما وقتی به جایی می‌رسدید که مانکن‌ها در آن انبار شده بودند، همه چیز یک دفعه تغییر می‌کرد. بله، یک جای کار این مانکن‌های عجیب و غریب مشکل داشت.

مانکن‌های بازی وقتی که حواستان به آن‌ها نبود، آزادانه برای خود در محیط فروشگاه حرکت می‌کردند. اوایل این موضوع خیلی زیرپوستی انجام می‌شد، اما از یک جایی به بعد به محض اینکه سرتان را برمی‌گرداندید، می‌دیدید که ده‌ها مانکن پشتتان صف آرایی کردند. این اتفاق یکی از ترسناک‌ترین لحظاتی بود که هر کسی می‌توانست در جریان مراحل یک بازی تجربه کند و به قدری استرس به جان آدم می‌انداخت که طاقت ادامه دادن را از خیلی‌ها می‌گرفت.

۱) کشتار ادی گلوسکن – Outlast: Whistleblower

قسمت اول Outlast یک بسته‌الحاقی داستان محور داشت به اسم Whistleblower که به نظر من تجربه‌اش از خود بازی اصلی دردناک‌تر و ترسناک‌تر بود. باور نمی‌کنید؟ پس حتما این چند خط بعدی را با دقت بخوانید. در نقطه‌ای از بازی توسط فردی به نام ادی گلوسکن دستگیر می‌شدیم.

ادی ما را در یک کمد زندانی و مجبورمان می‌کرد که شاهد یکی از دردناک‌ترین لحظات تاریخ بازی‌های ویدیویی باشیم. در این لحظه ادی را می‌دیدیم که یک مرد کاملا هوشیار را تکه و پاره می‌کرد و می‌خواست با تغییر جنسیت او، همسر بی‌نقص خودش را خلق کند.

بله، اوضاع به همین اندازه وخیم بود. تازه بدی ماجرا این بود که در آخر ادی باز هم از نتیجه کارش راضی نمی‌شد و با فشار دادن سر آن مرد بخت برگشته در وسط یک اره برقی، به زندگی فلاکت بار او خاتمه می‌داد. واقعا نگاه کردن این لحظات دردناک و حال به هم زن بود و بسیاری از ما توانایی تا آخر دیدنش را نداشتیم.