۵ بازی که ما را با شکل متفاوتی از واژه ترس آشنا کردند + (تصاویر ۱۶+)

در مطلب زیر از ۵ بازی بزرگی برایتان خواهیم گفت که در جریان ماجراجویی چند ساعته‌شان، ما را با اشکال متفاوتی از واژه ترس آشنا می‌کنند.

خبر را برای من بخوان

برعکس چیزی که شاید به نظر برسد، رد پای واژه «ترس» را فقط در جامپ اسکیر بازی‌های ژانر وحشت نمی‌توان پیدا کرد. نه، بازی‌سازان از ترس‌های درونی ما انسان‌ها به شکل‌های مختلف در آثارشان استفاده می‌کنند.

برخی مواقع از این ترس‌ها برای قصه‌گویی و افزایش میزان تاثیرگذاری داستان استفاده شده، گاهی اوقات هم برای عمق بخشیدن به مکانیک‌های گیم‌پلی و طراحی مراحل. در چنین شرایطی با معانی متفاوتی از واژه ترس طرف هستیم که استفاده از آن‌ها واقعا هنرمندی خاصی می‌طلبد.

اما برای اینکه بهتر این موضوع را درک کنید، در ادامه از ۵ بازی بزرگی برایتان گفتم که در جریان ماجراجویی چند ساعته‌شان، ما را با اشکال متفاوتی از واژه ترس آشنا کرده‌اند.

این مقاله ممکن است بخش‌هایی از داستان بازی‌ها را لو بدهد.

۵) Dark Souls

دیگر بر کسی پوشیده نیست که دارک سولز یا بهتر است بگویم تمام آثار میازاکی، بازی‌هایی سخت برای تجربه هستند. البته به نظر من این آزار دهنده‌ترین بخش ماجرا نیست. شما به هر حال راه حلی برای مغلوب کردن یک باس عظیم‌الجثه پیدا می‌کنید، اما هر کاری هم که بکنید، نمی‌توانید ۲۰ هزار سولی که یک اسکلت نحیف با کشتنتان از شما می‌گیرد را برگردانید.

بله، ترسناک‌ترین بخش بازی‌های سولز لایک، در همین حفاظت از پاداش‌هایی است که پس از کشتن چندین باس و دشمن سرسخت به دست آورده‌اید. اصلا همین که میزان سول، پول یا هر چیز دیگر در دست و بالمان زیاد می‌شود، این استرس کل وجودمان را فرا می‌گیرد که نکند خدای نکرده یک وقت آن‌ها را از دست بدهیم. اما درست در همین لحظه که ما دست و پایمان را به خاطر ترس از دست دادن دارایی‌های با ارزشمان گم کردیم، بازی با یک تله ساده جانمان را می‌گیرد و باعث می‌شود که از شدت شوک وارد شده، چند دقیقه‌ای زبانمان بند بیاید.

۴) Hellblade: Senua’s Sacrifice

تا حالا شده به واقعیت آن چیزی که هر روز دارید می‌بینید و زندگی می‌کنید شک کنید؟ طبیعتا ذهن یک انسان سالم، خیلی کم دچار چنین شک‌هایی می‌شود و همیشه سعی می‌کند برای هر چیزی که می‌بیند دلیلی منطقی پیدا کند. اما متاسفانه ذهن مبتلایان به بیماری روانی اسکیزوفرنی اینطور عمل نمی‌کند. این افراد به مرور قدرت تشخیص واقعیت از توهم را از دست می‌دهند.

آن‌ها می‌دانند که یک جای کار صدایی که در ذهنشان می‌شنوند یا چیزی که با چشم‌هایشان می‌بینند می‌لنگد، ولی قادر به توجیه آن نیستند. برای همین از یک جایی به بعد مجبور می‌شوند که در برزخ میان توهم و واقعیت خود را رها کنند و برای همیشه در دنیای آشفته‌ای که ذهنشان برایشان ساخته سر در گم شوند. این سر در گمی را نینجا تئوری با بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice به زیباترین شکل ممکن به تصویر کشید و به ما نشان داد که چقدر بودن در این برزخ، ترسناک است.

۳) Heavy Rain

با هر تصمیمی که در زندگی‌مان می‌گیریم، سرنوشت خود و بسیاری از انسان‌های روی کره خاکی را تغییر می‌دهیم. چه باور داشته باشید و چه نداشته باشید، این یک واقعیت ترسناک است. برخی‌ها به این موضوع واقفند و سعی می‌کنند با تصمیمات درست، محیطی امن برای هم نوعان خود بسازند.

اما برخی دیگر هم خودشان را به بی‌خیالی می‌زنند و با بی‌توجهی، سرنوشت همه ما را به شکل‌های درست یا نادرستی تغییر می‌دهند. با این حال، اگر جزو دسته دوم هستید و هنوز به اینکه سرنوشت همه ما به نوعی به هم متصل است باور ندارید، به نظرم بد نیست Heavy Rain را تجربه کنید. بازی پر است از لحظات حساس که با هر انتخاب در جریان آن‌ها، سرنوشت کاراکتر‌های بسیاری تغییر می‌کند.

اوایل شاید قضیه را در بازی جدی نگیرید، اما کافیست یک انتخاب نادرست بکنید تامرگ یکی از کاراکتر‌های مورد علاقه‌تان را به چشم ببینید. آن وقت است که درک می‌کنید تاثیر تصمیمات ما روی زندگی یکدیگر چقدر زیاد است و شاید پس از این موضوع از این سرنوشت زنجیروار بیشتر بترسید.

۲) Shadow of the Colossus

در مورد سوم از سرنوشت زنجیرواری که زندگی همه ما را به هم متصل کرده گفتم، اما حالا بیاید کمی هم از ترسی که دانستن این موضوع ایجاد می‌کند برایتان بگویم. چراکه به هر حال دانستن همین موضوع هم باعث می‌شود شما مدام این ترس به دلتان بیفتد که دارید کار درست را انجام می‌دهید یا نه.

این موضوعی بود که اوئدا دست رویش گذاشت و به شکل بی‌نظیری آن را در تک تک ثانیه‌های Shadow of the Colossus به تصویر کشید. شما در Shadow of the Colossus در نقش پسر جوانی ظاهر می‌شوید که حاضر شده در ازای زنده شدن معشوقه‌اش، غول‌های عظیم‌الجثه سرزمین ممنوعه را از بین ببرد.

طبیعتا خیلی‌ها در وهله اول دلشان به حال این غول‌ها نمی‌سوزد. اما از یک جایی به بعد این سوال مدام در ذهنتان تکرار می‌شود که آیا زنده کردن یک انسان، ارزش این را داشت که به خاطرش جان این همه موجود بی‌آزار را بگیریم؛ و اینجاست که قضیه ترسناک می‌شود و دوباره به این دوراهی می‌رسیم که آیا واقعا داریم کار درست را انجام می‌دهیم یا نه.

۱) The Last of Us ۲

شاید بودن در یک جهان آخرالزمانی که باید هر روز برای زنده ماندن در آن دست و پا زد، برای خیلی‌ها ترسناک باشد. اما این جنس ترسی نیست که ناتی داگ قصد پیاده‌سازی آن را در The Last of Us ۲ داشته. نه، آن‌ها می‌خواستند که به ما این حقیقت تلخ را یادآوری کنند که چقدر موجودات فانی‌ای هستیم و چقدر از این موضوع هراس داریم. The Last of Us ۲ این موضوع را در همان ساعات ابتدایی مثل یک مشت محکم به صورت مخاطبش می‌کوبد و به او می‌گوید حتی باهوش‌ترین و قدرتمندترین افراد هم فانی هستند و با کوچکترین اشتباهی ممکن است جان خود را از دست بدهند.