اعدام تازه‌ داماد

قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه با حضور وکلای مدافع و مشورت‌های قضایی، جرم همه عاملان این نزاع مرگبار را محرز دانستند و به این ترتیب سعید به اتهام قتل «محمد-ح» به قصاص نفس، پرداخت دیه برای ضربات غیر کشنده و همچنین برای شرکت در نزاع دسته جمعی به زندان طویل المدت محکوم شد.

خبر را برای من بخوان

به گزارش سایت طلا،دامادی که با قمه، نوجوان ۱۷ساله‌ای را به قتل رسانده بود، به اعدام محکوم شد.

«تازه‌دامادی که در یک نزاع دسته‌جمعی نوجوان ۱۷ ساله‌ای را با ضربه قمه به قتل رسانده بود در حالی با حکم دادگاه در آغوش طناب دار قرار گرفت که دیگر عوامل شرکت کننده در این نزاع مرگبار نیز به اشد مجازات‌های قانونی محکوم شدند.

ماجرای قتل​

ماجرای این جنایت وحشتناک بعدازظهر هجدهم بهمن سال گذشته هنگامی در خیابان حر ۱۹ مشهد رخ داد که چند ساعت بیشتر از مراسم عقدکنان غیر رسمی تازه داماد نمی‌گذشت. آن روز وقتی عاقد خطبه عقد را جاری کرد و عروس و داماد به یکدیگر محرم شدند ناگهان مهدی برادر عروس متوجه شد که باتری گوشی تلفنش نیست. او که به دو نفر از بستگانش مشکوک شده بود با آن‌ها تماس گرفت تا جایی که این ادعا چند ساعت بعد از برگزاری مراسم عقدکنان به مشاجره و توهین کشید! و به کینه‌ای غرورآمیز تبدیل شد.

آن روز سعید (تازه‌داماد) به منزل عروس رفت. او قصد داشت گوشی تلفنش را در جمعه‌بازار به فروش برساند تا بنا به ادعای خودش بخشی از هزینه‌های عقدکنان رسمی را تامین کند. در همین حال چند جوان که با تماس تلفنی مهدی عصبانی شده بودند به در منزل خانواده عروس آمدند و به سروصدا پرداختند.

تازه داماد که غرور عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفته بود سعی کرد برای گرفتن زهرچشم از جوانان کوچه‌نشین به بیرون از حیاط برود، اما مادر زنش جلوی او را گرفت و از خروج او و پسرش جلوگیری کرد تا این که ساعتی بعد سعید با پسرعمو و برادرزنش در حالی که قمه‌ای را به کمر بسته بود راهی جمعه بازار شد، ولی هنوز از خیابان حر ۱۹ در منطقه شهرک شهید باهنر عبور نکرده بود که با یکی از بستگان خانواده عروس روبه‌رو شد که صبح در منزل آن‌ها را می‌کوبیدند. در همین حال آن جوان که احساس خطر می‌کرد با برادرش تماس گرفت و دقایقی بعد چند جوان مسلح به سلاح سرد از راه رسیدند و به این ترتیب نزاع وحشتناکی بین آن‌ها شروع شد.

در این میان، ضربات قمه سعید بر پیکر نوجوان ۱۷ ساله‌ای به نام «محمد» تبعه خارجی فرود آمد و او را نقش بر زمین کرد. مهدی (برادر عروس) که وحشت‌زده به این صحنه می‌نگریست همزمان با فرار عاملان نزاع از صحنه حادثه، با اورژانس تماس گرفت؛ چرا که سه نفر در این نزاع خونین مجروح شده بودند.

دقایقی بعد امدادگران اورژانس پیکر نیمه جان «محمد - ح» را به بیمارستان امام زمان (عج) رساندند، ولی او بر اثر عوارض ناشی از اصابت ضربات چاقو جان سپرد و به این ترتیب پرونده‌ای جنایی روی میز قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفت. تحقیقات قضایی نشان داد که سعید عامل اصلی این جنایت است به همین دلیل عملیات کارآگاهان اداره جنایی با دستگیری دیگر متهمان پرونده برای به دام انداختن سعید (جوان ۲۰ ساله) آغاز شد، ولی او چند روز بعد وقتی خود را در محاصره پلیس دید تصمیم گرفت تا تسلیم قانون شود و این گونه راز این جنایت هولناک را فاش کرد.

اعتراف به جنایت

تازه داماد جوان در اعترافات خود گفت: به تازگی با دختری از اهالی محل و به صورت غیر رسمی صیغه محرمیت خوانده بودیم و قرار بود روز شنبه (روز بعد از وقوع قتل) برای ثبت محضری ازدواجمان اقدام کنیم، اما آن روز باتری گوشی برادر عروس گم شد و مهدی به دو نفر از بستگانش شک کرد که آن‌ها باتری گوشی او را برداشته اند تا این که صبح روز جمعه همان افراد به در منزل پدرزنم آمدند و محکم به در حیاط می‌کوبیدند. من از اختلافات آن‌ها اطلاعی نداشتم، ولی زمانی که برای فروش گوشی قصد رفتن به جمعه بازار را داشتم درگیری بین ما رخ داد و من هم قمه را از کمرم بیرون کشیدم و ضربه‌ای به قفسه سینه محمد زدم! که بعد فهمیدم فوت کرده است و ...

در دادگاه چه گذشت!

پس از اعترافات صریح متهمان و صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، این پرونده جنایی با توجه به اهمیت و حساسیت آن که موجب اخلال در نظم عمومی بود با دستور مقامات قضایی به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و توسط قضات باتجربه این شعبه مورد رسیدگی قرار گرفت.

در جلسات دادگاه که به ریاست قاضی جواد شاکری و مستشاری قاضی هادی دنیادیده برگزار شد، متهمان این پرونده مقابل میز عدالت نشستند و تلاش کردند تا به هر طریق ممکن به داستان‌سرایی بپردازند و ماجرای ضربه کشنده را پنهان کنند.

سعید (متهم اصلی) به قضات دادگاه گفت: درگیری زمانی رخ داد که قصد رفتن به جمعه بازار را داشتیم که میلاد و محمد و محسن با موتور آمدند آن‌ها قفل فرمان، چوب و تکه آهن در دست داشتند. وقتی به ما حمله ور شدند علی با محسن و میلاد درگیر بود و من هم با محمد وارد نزاع شدم. اگرچه آن‌ها با تبرزین هجوم می‌آوردند، ولی من هم همیشه چاقویی برای دفاع داشتم و بی محابا ضرباتی می‌زدم تا این که متوجه شدم تیغه چاقوی ۳۰ سانتی متری خونی است.

وی در پاسخ به سوال قاضی دنیادیده درباره چگونگی آغاز نزاع گفت: ما قصد رفتن به جمعه‌بازار را داشتیم که در حر ۱۹ با پسرعموی مهدی روبه‌رو شدیم. من گفتم ما دعوا نداریم! ولی او یقه مهدی (برادر عروس) را گرفت و زنگ زد که بیایید این سه نفر می‌خواهند مرا بزنند! میلاد و محمد و محسن هم با موتور آمدند آن‌ها قرص خورده یا مشروب نوشیده بودند! من هم از ترس چاقوی ۳۰ سانتی متری را از کمرم کشیدم که میلاد با تبر مرا زد و من نمی‌دانم چطور چاقو به شش‌های مرحوم (محمد) فرو رفت. دیدم خونی از بدنش بیرون زد او را هل دادم عقب عقب رفت و روی زمین افتاد.

این متهم که ادعا می‌کرد فقط به خاطر غرور جوانی آینده اش را تباه کرده است در پاسخ به سوال قاضی شاکری (رئیس دادگاه) که چند ضربه چاقو زدی؟ گفت: نمی‌دانم چند ضربه زدم! در واقع نمی‌فهمیدم به کجای پیکرش چاقو می‌زنم! فقط ضربات را فرود می‌آوردم که فکر کنم ضربه کاری همانی بود که به شکمش زدم! وقتی چاقو را انداختم حدود ۴ یا ۵ سانتی متری خونی شده بود! به همین خاطر قتل را قبول دارم، ولی عمدی او را نکشتم!

صدور حکم قصاص

قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه با حضور وکلای مدافع و مشورت‌های قضایی، جرم همه عاملان این نزاع مرگبار را محرز دانستند و به این ترتیب سعید به اتهام قتل «محمد-ح» به قصاص نفس، پرداخت دیه برای ضربات غیر کشنده و همچنین برای شرکت در نزاع دسته جمعی به زندان طویل المدت محکوم شد.

بر اساس رای قضات دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، چهار متهم دیگر این پرونده نیز به اتهام شرکت در نزاع منجر به قتل و قدرت نمایی با چاقو نیز به اشد مجازات‌های قانونی و همچنین پرداخت دیه محکوم شدند.

رای صادر شده قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.

گفت‌وگو با قاتل

سعید، متهم اصلی این پرونده جنایی در گفت‌وگویی کوتاه درباره سرگذشت خود گفت: بیشتر دوستانم به دنبال مشروب‌خوری و دعوا بودند که من هم تحت تاثیر رفتار‌های آن‌ها قرار گرفتم و مدام با دوستانم مشروب می‌خوردم یا با آن‌ها سرکوچه می‌ایستادم! گاهی برای خودنمایی و نترس نشان دادن خودمان، چاقویی به کمر می‌بستیم تا قدرتمان را به رخ دیگران بکشیم! آرام آرام به یک جوان شرور تبدیل شدم و همیشه با خودم چاقو حمل می‌کردم تا این که شش ماه قبل از این حادثه به خواستگاری دختری رفتم که پدرش از دوستان پدرم بود! تصمیم گرفتم بعد از ازدواج دیگر این خلافکاری‌ها را کنار بگذارم، ولی گویی تقدیر من به گونه دیگری رقم خورده بود که این حادثه رخ داد و حالا فریاد می‌زنم که همین غرور و خودنمایی با چاقو روزگارم را سیاه کرد!