به گزارش موبوایران، «بازمانده از مرگ» عنوان سریال مستند جدید شبکه تلویزیونی نتفلیکس است که نگاهی همهجانبه به مسئله مرگ و نیستی و زندگی پس از مرگ را انداخته است.
مستند سریالی جدید نتفلیکس ادعا میکند وجود زندگی پس از مرگ را ثابت کرده است. بااینحال، این مستند تلویزیونی برای اثبات زندگی پس از مرگ به ترکیب ناهمگون و سردرگمکنندهای از پدیدههای غیرعلمی که بعضا نادرستی آنها ثابت شده، مسائل اعتقادی که جایی در قلمروی علم ندارند و همینطور سوألاتی که علم پاسخی برایشان ندارد روی آورده است.
مستند «بازمانده از مرگ (Surviving Death)» براساس کتابی به همین نام از لِزلی کین ساخته شده است. کین روزنامهنگار محقق و نویسنده چندین کتاب پرفروش در حوزهی بشقابپرندهها و مسائل فراطبیعی است که آخرین کتابش بازمانده از مرگ، در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسیده است. مستند بازمانده از مرگ همچون کتاب لزلی کین به کندوکاو مسائلی مانند تجربیات نزدیک به مرگ، واسطه روحی و احضار روح، شکار ارواح و همچنین به یاد آوردن خاطرات زندگی گذشته پرداخته است.
درحالیکه مستند نتفلیکس ظاهرا قصد داشته، این ادعاها را به اثبات برساند، ولی به دام سادهانگاریها و برداشتهای سطحی افتاده که حاصل آن مستندی پر از ابهامهای گیجكننده و روایتهای سردرگم است. همچنین سازندگان مستند بازمانده از مرگ به مسائل دینی اعتقادی هم نگاهی کاملا اثبات شدنی یا رد شدنی داشتهاند، ولی چون اکثر مسائل اعتقادی از حوزهی علم خارجاند و آزمایششدنی نیستند، آشکارا این رویکرد کاملا خارج از قاعده و سرتاسر اشتباه است. ریچارد وایزمن، استاد روانشناسی عمومی در دانشگاه ترتفوردشایر انگلستان میگوید، در خصوص مسائلی مانند اثبات وجود خداوند، کاری از دست علم برنمیآید.
مستند سریالی بازمانده از مرگ به مجموعهای از پدیدههای فراطبیعی میپردازد. اولین قسمت این سریال حول محور تجربیات نزدیک به مرگ است. کسانی که در مستند با آنها مصاحبه میشود، ماجرای آشفته و عجیبوغریبی از نزدیکی به مرگ طی سوانحی همچون غرق شدن، به اغما رفتن، خونریزی زایمان را شرح دادند. تمام مصاحبهشوندگان هوشیاری را در چنین اوضاعی تجربه کرده بودند. این با وجودی است که امواج مغزی (در قشر خاکستری مغز) ثانیههایی بعد از قطع جریان خون متوقف میشوند. این افراد از به یادآوردن دیدار با خویشان درگذشته، دیدن چراغهای روشن یا افتادن در یک فضای تهی و تاریک گفتند. برخی تونلی را دیدند و دیگرانی هم پزشکانی که مشغول احیای آنان بودند را به وضوح دیده بودند.
تجربیات نزدیک به مرگ از مسائلی است که کاملا مورد مطالعه قرار گرفته و شواهد عدیدهای وجود دارد که نشان میدهد، افرادی ممکن است در زمانیکه کمتر مورد انتظار است هوشیاری را تجربه کرده باشند. بااینحال، این موارد لزوما اثباتی برای تجربیات فراطبیعی و آندنیایی نیستند. همینطور ممکن است گاهی فعالیت و هوشیاری مغز پس از توقف قلب بیش از حد انتظار ادامه یابد. نتایج مطالعهای که در سال ۲۰۱۸ انجام گرفت، حاکی از آن بود که بسیاری از خصوصیات تجربیات نزدیک به مرگ مشابه تجربههای پس از مصرف داروی روانگردان دیمتیلتریپتامین است. دیمتیلتریپتامین یا دیاِمتی همان روانگردان قدرتمندی است که در آئینهای شَمَنی آمریکای لاتین و بهخصوص در تهیهی معجون جادویی «آیاهواسکا» استفاده میشود. دیمتیلتریپتامین بهصورت طبیعی در مغز انسان و سایر جانوران پستاندار ترشح میشود و مطالعهای که در سال ۲۰۱۹ انجام گرفت، نشان داد، سطح این روانگردان دستکم در موشها در هنگام ایست قلبی افزایش مییابد.
بسیاری تجربه نزدیک به مرگ خود را کاملا تحولبرانگیز دانستهاند
ولی مطالعهی لحظه مرگ در انسان، دشوار است و تا به حال هم دانشمندان موفق به پرده برداشتن از مکانیسم دقیقِ تجربههای نزدیک به مرگ نشدند. دکتر سام پرنیا، مدیر بخش مراقبتهای ویژه و احیای دانشکده پزشکی لانگون دانشگاه نیویورک، مصاحبهای را با بازماندگان ایست قلبی انجام داد و دریافت که از ۱۴۰ نفری که با آنان صحبت شد، ۴۶ درصد در طول سانحه هوشیاری داشتند. برخی از آنها خاطراتی داشتند که ظاهرا منشأ آن از بخش مراقبتهای ویژه (آیسییو) و پس از بازگشت ضربان قلب بود. برخلاف فیلمها و سریالهای تلویزیونی، بیماران ایست قلبی معمولا تا چند روز یا حتی چند هفته پس از احیا بیهوش هستند. برای مثال، افرادی که احساس میکردند موجودات مهاجمی (شبیه به موجود فضایی) آنان را شکنجه کردند، در واقع دچار همان توهماتی شده بودند که بیماران پس از خارج شدن از تأثیر داروهای بیهوشی و بیرون آوردن لولههای تنفسی تجربه میکنند.
ولی ۱۰ درصد از کسانی که دکتر پرنیا با آنان مصاحبه کرده بود، همان تجربیات نزدیک به مرگ رایجی که میشناسیم را داشتند و دو نفر گفتند که روند احیای خود را دیده یا شنیدهاند. دستکم گفتههای یک نفر از این بیماران تأیید شد. این بیمار گفته بود که تجربهی خارج از بدن را داشته و برای مدتی در هوا معلق بوده است. این فرد وقایع احیای قلبی خود را جزبهجز از استفاده از دستگاه شوک الکتریکی و حضور پزشکی با سر طاس بر بالینش را به وضوح توصیف کرده است.
دکتر پرنیا در این خصوص به لایو ساینس گفت: «این افراد جزئیات کامل آنچه برایشان اتفاق افتاده بود را تعریف کردند. در یکی از این موارد، ما موفق شدیم، برای اولینبار این جزئیاتی [که بیمار بازگو میکرد] را درست همانطور که طی ۵ دقیقه [احیای قلبی] اتفاق میافتاد تأیید کنیم.»
این یافته دکتر پرنیا و همکارانش شگفتانگیز بود، چون فعالیت قشر مغز معمولا طی ۲ تا ۲۰ ثانیه پس از نرسیدن اکسیژن متوقف میشود. دکتر پرنیا و همکارانش اکنون در تلاش هستند تا این پدیده را بهصورت کاملا نظاممندی مطالعه کنند. نتایج این یافتهها هنوز منتشر نشده، ولی محققان کامپیوتری را به اتاق احیای ایست قلبی بردند تا تحریکات بصری و شنیداری بیماران در هنگام احیای قلبی را کاملا ثبت و ضبط کنند. به گفته پرنیا، در این آزمایش کلمه یا کلمات تصادفی به بیماران نشان داده میشود. پس از زنده ماندن و به هوش آمدن فرد، محققان از او میخواهند آنچه به یاد میآورد را شرح دهد. محققان همچنین بر فعالیتهای مغزی بیماران طی روند احیا نظارت میکنند.
یافتههای اولیه این تحقیقات در سال ۲۰۱۹ در خلال همایشی در انجمن قلب آمریکا ارائه شد. محققان گزارش دادند، تعداد ۱۶۵ مطالعه شدند، ۴۴ بیمار از این بین زنده مانده و با ۲۱ نفر هم مصاحبه شد. از این ۲۱ نفر، چهار نفر از به یاد آوردن احساس آرامش و شادی، دیدن خویشاوندان درگذشته و همچنین شنیدن صدای افراد حاضر در اتاق گفتند. هیچکدام از بیماران تصاویری که در صفحهی کامپیوتر به او نشان داده شده بود را به یاد نمیآورد. ولی یک نفر صداهایی را به خاطر میآورد.
دکتر پرنیا توضیح داد: «آنچه [ما در خلال این تحقیقات] دریافتیم این است که بله، هنگامی که به مرگ نزدیک میشویم، ظاهرا چنین تجربیات شهودی و معنوی داریم-نام آن را هرچه میخواهید بگذارید-... این تجربیات اصلا با وهموخیال و توهمات همخوانی نداشتند.» دکتر پرنیا درادامه افزود، این یافتهها حاکی از آن است که آگاهی و هوشیاری ممکن است پیچیدهتر آنچه قبلا تصور میشد باشد و از این جهت نیاز به بررسی کاملا عینی این دست تجارب است.
از دکتر پرنیا نیز خواسته شده بود در مستند بازمانده از مرگ شرکت داشته باشد، ولی او پیشنهاد تهیهکنندگان برنامه را رد کرد. به عقیده او این برنامه تلویزیونی هیچ تفاوتی بین تحقیقات علمی در خصوص موضوعاتی مانند تجربه نزدیک به مرگ و مسائل شبهعلمی همچون احضار ارواح و واسطههای روحی قائل نبود. حال، سوای مکانیسم تجربههای نزدیک به مرگ که دانشمندان فاصله زیادی تا درک آن دارند، این وقایع به وضوح ثمراتی نیز دارند. بسیاری از افرادی که تجربهای نزدیک به مرگ داشتهاند، این تجربهی خود را کاملا تحولبرانگیز دانستهاند. در بازمانده از مرگ، سازندگان مستند با مردی مصاحبه کردند که پس از واکنش آلرژیک به ماده بیهوشی، به اغما فرو رفته بود. این شخص ملاقات با پدر مرحومش را به یاد میآورد. او با پدرش در زمانیکه در قید حیات بود، رابطهی خوبی نداشت. ولی به خاطر میآورد که پدرش در آن لحظه او را در آغوش گرفته است. همین هم باعث شد تا این فرد پس از آن تجربه، در زندگی خود به آرامش زیادی دست پیدا کند.
دیوید وایلد، روانشناس و استاد دانشگاه ناتینگهام ترنت انگلستان، با افرادی که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند مصاحبه کرده و دریافته که غالب افراد این نوع تغییر و تحولات را گزارش دادند. وایلد در سال ۲۰۱۰ با زنی که دچار ایست قلبی شده بود صحبت کرده بود. این زن به او گفته بود که در آن لحظه وارد خلاء تاریکی شده و هر کار بدی که در زندگی انجام داده بود را به خاطر آورده است. ولی بعدا صدایی به او گفته که به خودش سخت نگیرد. این زن با احیای قلبی و زنده ماندن، حس کرد که فرصتی برای آغازی نو به او داده شده است. او بعدا به یک مشاور و کشیش بینادیانی تبدیل شد. مسیری که به گفته خودش اگر تجربه نزدیک به مرگ نداشت، محال بود حتی به آن فکر کند.
درحالیکه میتوان تجربیات نزدیک به مرگ را به وسیله برخی ابزارهای علمی بررسی کرد، ولی بسیاری از سایر قسمتهای مستند بازمانده از مرگ در قلمروی مسائل اعتقادی قرار میگیرند، مسائلی مانند تناسخ یا حس کردن حضور عزیزان درگذشته. قسمتهای دیگر مستند بازمانده از مرگ هم به برخی پدیدههای قابلآزمایش مانند تجلیات جسمانی در زمان احضار ارواح میپردازند. وایزمن میگوید: «این مرزبندی بین دین، جایی که شما در وهلهی اول ادعاهایی غیرقابل آزمایش دارید و مسائل فراطبیعی یا فراروانشناسی است که اکثر آنها قابلآزمایش هستند و بیشترشان هم آزمایش شدند.»
مستند بازمانده از مرگ اغلب از موارد تاریخی که قبلا بیاعتباری آنها ثابت شده بهصورت کاملا سطحی گذر میکند. برای مثال، در این مستند بدون چونوچرا از فرانک کلوسکی، واسطه لهستانی صحبت میشود. کسی که در اوایل قرن بیستم ادعا میکرد توانسته با ارواح ارتباط برقرار کند و برای اثبات آن هم قالبهای مومی که جای دست (به تعبیر او) ارواح را نشان میداد. جلسات احضار روح بحثبرانگیز کلوسکی در آن روزگار سروصدای زیادی به پا کرده بودند. و حتی یک محقق فرانسوی در سال ۱۹۲۰، آزمایشاتی انجام داد و نتوانست جعلی بودن قالبهای دست کلوسکی را ثابت کند.
بااینحال، در این مستند هیچ اشارهای به محدودیتهای چنین آزمایشهایی نشده است. همچون اینکه پیش از جلسات احضار روح خانه و لباسهای کلوسکی وارسی نشده بودند. همچین شعبدهبازانی بودند که به خوبی نشان دادند میتوانند بدون آنکه کسی بفهمد با دستکش لاستیکی جای دست ارواح بسازند. در این مستند به این شعبدهبازان هم هیچ ارجاعی داده نشده است.
ولی مستند بازمانده از مرگ تأیید میکند که واسطهها میتوانند پیش از جلسات احضار روح، اطلاعات مربوط به خویشان درگذشته مشتری را از طریق شبکههای اجتماعی و منابع اینترنتی دیگر به دست بیاورند. حتی در مستند صحنهای نشان داده میشود که در آن واسطه معروفی به نام نیکول دِ هاوس با دادن اطلاعات ریزودرشت و دقیق از عزیز درگذشته خانوادهای آنها را شگفتزده میکند. اطلاعاتی که بعدا مشخص میشود از فیسبوک یا در آگاهیهای ترحیم آنلاین به دست آورده است. بااینحال، این تردیدها نسبت به احضار روح به سرعت به سمتوسوی همدردی با واسطههای روحی میرود. چنانچه به گفته لزلی کین، اکنون کار برای واسطهها از هر زمان دیگری دشوارتر شده است. زیرا حالا همهچیز در اینترنت موجود است و بنابراین دادن اطلاعات از ارواح و مردگان دشوار است.
وایزمن هم در این مورد توضیح میدهد، به لحاظ روانشناسی، کسانی که به واسطهها و غیبگوها مراجعه میکنند، از پیش میخواهند که باور کنند. از زمان ظهور عکاسی مادون قرمز، دیگر مراسمهای احضار روح به سبک قرن نوزدهمی با میزهای متحرک و دستهای معلق کاربرد خود را کاملا از دست داده است. این ترفندها معمولا در تاریکی یا نزدیک به تاریکی انجام میگرفتند، روشهایی از واسطههای جسمی که وقتی حضار قادر به دیدن آن باشند خوب عمل نمیکنند.
بااینحال، هنوز معدود واسطههای جسمانی وجود دارند که دِ هاس از جملهی آنها است. سوای ترفندهایی که چنین واسطههای انجام میدهند، وایزمن و همکارانش میگویند دریافتهاند که قدرت تلقینپذیری محض هم میتواند باعث فریب شرکتکنندگان در جلسات احضار روح شود تا فعالیتهای فراطبیعی را باور کنند. او و همکارانش، آزمایشهایی انجام دادند که طی آن از اشیایی با نقوش تابناک استفاده کردند. وایزمن و همکارانش شرکتکنندگان را به سبک جلسات ارواح دور میزی نشاند و به آنها تلقین کردند تمام اجسام داخل اتاق حرکت میکنند. این درحالی بود که در طول جلسه تمام اجسام ثابت بودند. در پایان آزمایش، یک سوم از حاضران در جلسه اظهار داشتند که تنها با تلقین صرف باور کرده بودند اجسام جابهجا شدند.
نهایتا باید گفت که بازمانده از مرگ، روایتی جذاب از انسان و کنجکاوی بیحدوحصرش است که همواره بهدنبال یافتن معنا و مفهومی در جهان میگردد و البته عشقِ ژرفش به عزیزان درگذشتهاش است. علم هیچوقت نمیتواند وجود زندگی پس از مرگ را اثبات یا رد کند. ولی چنانچه در این مستند هم میبینیم، آن میزان آرامش و تسلایخاطری که بسیاری از خانوادهها میتوانند از ارتباط با ارواح خویشان و عزیزان متوفی خود و باور به زندگانی پس از مرگ به دست بیاورند حقیقتا نیروی قدرتمندی است.
بااینحال، وایزمن میافزاید که باید با ادعاهای عجیب و حیرتانگیز و پدیدههای غیر قابل توضیح در این جهان کاملا محتاطانه برخورد کرد. او میگوید، کتابها و منابع اینترنتی و وبسایتهای زیادی با دیدگاهی علمی در مورد این مسائل وجود دارد. دستکم قبل از اینکه به یقین برسید واقعهای فراطبیعی مشاهده کردید، به برخی از این منابع نگاهی بیاندازیم و از آن اطلاع داشته باشید.
هماکنون فصل اول مستند تلویزیونی بازمانده از مرگ در حال پخش از شبکه نتفلیکس است. تا به حال ۶ قسمت از این فصل سریال مستند پخش شده است. بازمانده از مرگ که در وبگاه فیلم راتن تومیتوز نمره ۷۰ درصد و در IMDB هم امتیاز ۵،۹ را از منتقدان دریافت کرده، با وجود انتقاداتی که برخی محققان و روزنامهنگاران علمی از آن داشتهاند، با استقبال نسبتا خوب مخاطبان مواجه شده است.