نقد فیلم Free Guy – تقدیم به تمام گیمرهای جهان
فیلم Free Guy بهترین تقابل دنیای بازیهای ویدیویی و سینما است که تا امروز در هالیوود شکل گرفته است.
به گزارش موبوایران، فیلم Free Guy بهترین تقابل دنیای بازیهای ویدیویی و سینما است که تا امروز در هالیوود شکل گرفته است. Free Guy اقتباس مشخصی از هیچ یک از بازیهای ویدیویی تاریخ نیست اما آنچنان با دنیای امروزه گیمرها گره خورده که انگار از دل یک بازی واقعا محبوب آنلاین امروزی مثل Gta یا فورتنایت بیرون آمده است. با نقد فیلم Free Guy همراه باشید.
یک شخصیت فرعی در یک بازی ویدیویی Open World آنلاین (که آنها را با نام NPC میشناسیم) میخواهد تغییر پیدا کند و از انجام کارهای تکراری خسته شده است. این شخص بدون اسم که با اسم Guy (آن مرد) شناخته میشود به دنبال داشتن هویت است و این «عشق» است که محرک اصلی او برای رسیدن به این هویت شده است. گای رفتارهای عجیبی از خودش نشان میدهد، رفتارهایی که نه سازندگان بازی در دنیای واقعی آن را درک میکنند و نه شخصیتهای داخل خود بازی و این آغاز قیام هوش مصنوعی است.
شرکت بازیسازی سونامی (شباهت نام این کمپانی با شرکت سودجوی کونامی هم که تقریبا به تمامی IPهای قدرتمند خود در تاریخ گند زده! در نوع خودش جالب است) سازنده بازی Free City است؛ همان بازی که گای در آن حضور دارد و یک کارمند بانک است. او صبح به صبح از خواب بیدار میشود و اخبار تکراری میبیند و صبحانه تکراری میخورد و با لباسی فوق تکراری سر کار میرود تا در نهایت در مرحله دستبرد از بانک که بازیکنان آنلاین به آن وارد میشوند نقش خودش را ایفا کند و برود پی کارش. مالک این شرکت (با بازی تایکا وایتیتی) از موتور هوش مصنوعی یکی از کارمندان سابقش به طور غیرقانونی استفاده کرده و همین مساله باعث شکل گیری رشد هوش مصنوعی گای و دیگر NPCها میشود و حوادث فیلم را رقم میزند.
رایان رینولدز که پس از نقش آفرینی در کاراکتر Deadpool شهرتی مضاعف پیدا کرد در فیلم Free Guy در نقش گای فرو رفته است. او تقریبا خود همیشگیاش را بازی میکند و طوری با نقشش ادغام شده که واقعا میتوان باور کرد او یک شخصیت بازی ویدیویی است و نه یک کاراکتر واقعی. رینولدز از برگهای برنده اصلی فیلم است اما باید اعتراف کرد که Free Guy خیلی بیشتر از رینولدز در آستین خودش دارد.
فیلم Free Guy برای گیمرها ساخته شده است؛ این موضوع را کاملا میداند و تمامی جزییات فیلمنامه هم در همین راستا به نگارش در آمده است. تمام مزهپرانیها در دیالوگ و حتی حرکت بازیگران اصلی و فرعی دقیقا با دنیای گیم سر و کار دارد؛ از مردی که پشت صحنه دائما به دیوار میخورد و دچار گلیچ میشود گرفته تا شوخی تکرار یک دیالوگ پشت سر هم که از NPCها شنیده میشود.
روند فیلمنامه سرعت بسیار مناسبی دارد، ما درست سر بزنگاه متوجه میشویم که جهان متصور شده در فیلم در واقع یک بازی ویدیویی است و تقابل داستان در جهان واقعی و جهان بازی به خوبی تقسیم بندی شده است. تمرکز اصلی فیلم روی بخش بازی ویدیویی خود است و روایت داستان در جهان واقعی بهانهای است برای ادامه داستان گای. اشارات متعدد به بازیهای ویدیویی و حضور برخی استریمرهای معروف در فیلم باعث شده که همذات پنداری مخاطبین گیمر با فیلم بسیار بیشتر هم بشود.
قیام شخصیت گای و اینکه میخواهد یک قهرمان باشد و نه یک شخصیت فرعی، پیام اصلی فیلم است. فکر میکنم چندین باری این مساله را در همین مطلب تکرار کردم و قرار است بازهم در ادامه آن را تکرار کنم، از آنجایی که فیلم مختص گیمرهاست، وجود این پیام در فیلم جای تحسین دارد. فیلم فریاد میزند که میتوان با متفاوت فکر کردن، متفاوت رفتار کرد و به اصطلاح Level Up شد. رشد پیدا کردن و تبدیل شدن از یک شخصیت فرعی به یک قهرمان برای همگی، حتی یک کارمند ساده امکان پذیر است و به طور خلاصه و عامیانه، ضرب المثل خواستن توانستن است دقیقا در فری گای پیاده سازی شده است.
گای در دنیایی آشوب زده قرار دارد، تمامی پوسترهای فیلم نیز روی این مساله تاکید دارند که شخصیت گای یک شخصیت بیخیال در جهانی پر از هرج و مرج است که در آن صدای گلولهها و بکش بکش و بیقانونی حرف اول و آخر را میزند. پلیسها در اینجا حرفی برای گفتن ندارند و این تبهکاران هستند که حرف اول و آخر را میزنند. گای نسبت به این جهان بیتفاوت است و کار خودش را میکند اما در نهایت این عنصر «عشق» است که او را تکان میدهد؛ تصمیم میگیرد منفعل نباشد و بخاطر عشق هر کاری میکند اما مسیری که میپیماید بزرگتر از یک احساس عاشقانه برایش میشود و او در نهایت رهبر یک جنبش میشود و همانطور که گفته شد، علیه بازیسازان و خدایگان خود قیام میکند. کاری که گای میکند دقیقا همان کاری است که هر انسانی باید در نقطه جغرافیایی آشوب زده خود انجام دهد و نسبت به امور اطراف خود بیتفاوت نباشد بلکه یک حرکت واقعی، واقعیتر از سر و کله زدن با یک مشت سیم و دکمه انجام دهد.
گای چشمهایش را عوض میکند و با زدن یک عینک جدید که متعلق به قهرمانها است، به جهان واقعی خود دست پیدا میکند. او مثل «ترومن» در فیلم «شوی ترومن» (با بازی جیم کری) میماند اما یک نسخه فانتر و بامزهتر که در جهان جادوییتر و پیچیدهتری گیر کرده است.
Free Guy تاکید دارد که باید زندگی واقعی و زندگی در دنیای بازیها را از هم جدا دانست و در عین حال به هیچوجه این دنیای جدید نوجوانان امروزی و مخاطبین آن را سرزنش نمیکند. فیلم به مفهوم عشق و تنهایی اشاره میکند؛ مواردی که شاید برخی گیمرها (در واقع نوجوانان و جوانان) در دنیای امروزی با آن چالشهایی داشته باشند. فیلم تاکید دارد که دوستی و عشق در دنیای بازیهای ویدیویی یک مقوله جداست و نمیتواند جایگزین این احساسات در جهان واقعی اطرافمان باشد.
شان لیوای، کارگردان Free Guy همیشه نبض مخاطبان خود را میشناسد و اثری هم که تحویل مخاطبان خود میدهد از استانداردهای لازم و کافی برخوردار است. به عنوان مثال او اگر شبی در موزه را ساخت و آن را نهایتا تبدیل به یک سهگانه کرد، تماشاگران نوجوان خود را با فیلمهایی مواجه کرد که بیارزش نبودند و به معنای واقعی سرگرمکننده بودند. او از دنیای سینمای کمدی آمده و ترجیح میدهد در همین ژانر هم جا خوش کند. Free Guy هم با اینکه یک اثر اکشن محور به حساب میآید اما همانطور که گفته شد به کرات نکات بامزه در خود دارد.
ادغام جهان بازیهای آنلاین و فضای استریمرها (شاید بد نباشد بدانید که نینجا و پوکیمان هم در فیلم حضور افتخاری دارند!) با یک فیلم سینمایی اصلا کار سادهای به نظر نمیرسد. فیلم پتانسیل این را داشته که رسما به قهقرا برود و کار را خراب کند. با این وجود سازندگان توانستند با استفاده از تیم بازیگری درست و جلوههای ویژه خارقالعاده و دست گذاشتن روی بازیهای مطرح جهان، خودشان را از گزند ورود به یک باتلاق در امان بگذارند.
فیلم فری گای قطعا برای کسانی که با دنیای بازیهای ویدیویی غریبه هستند به هیچ وجه آن جذابیتی که برای گیمرها خلق میکند را ندارد. این دسته از مخاطبین نزدیک به نصف فیلم را دقیقا متوجه نمیشوند اما با این وجود دست خالی هم نمیمانند و میتوانند صحنههای اکشن نابی را نظارهگر باشند که هیجان کافی را برای آنها به همراه دارد.
در بخشی از فیلم یکی از بازیسازان اصلی (کاراکترهای اصلی) دیالوگی دارد که دغدغه بزرگی را به نمایش میگذارد. او میگوید کدنویسی ما برنامه نویسان درست مانند نوشتن یک کتاب یا طراحی یک اثر هنری است با این تفاوت که به جای کلمات از صفر و یک استفاده میکنیم. این حرف، حرف دل بسیاری از بازیسازان و برنامه نویسان است که هنر مدرن خود را به دنیا عرضه میکنند و از آنها به عنوان هنرمند یاد نمیشود.
آخرین باری که مرز بین سینما و ویدیو گیم تا این حد باریک شد در انیمیشن سینمایی سه بعدی Dragon Quest بود که به سبک انیمههای ژاپنی این اتفاق به طور خیلی کوتاه و جالبی رخ داد و یا فیلم آماده باش بازیکن شماره یک که به طور متفاوتی به این مقوله پرداخته بود. فیلم Free Guy اما تمام و کمال در حال شکستن این مرز است و این موضوع را به خوبی پرورش داده و کاری کرده که بتوان آن را بدون آنکه اقتباس مستقیمی از هیچ بازی دانست، ولی بهترین اثر سینمایی حول محور بازیهای ویدیویی به حساب آورد.
شوخیهای فری گای با عناوین بازیهای ویدیویی در پوسترهای تبلیغاتیاش هم به شدت نمایان است
بگذارید با اطمینان کامل بگویم که فیلم Free Guy را نباید از ابعاد مختلف سینمایی مورد بررسی و کنکاش قرار داد، شاید این حرف مخالفین زیادی داشته باشد چرا که به هر حال ما با یک اثر سینمایی اکران شده در سینماها روبرو هستیم اما واقعیت اینجاست که هنر به مرور زمان تغییراتی پیدا میکند. فیلمهای فن سرویس حالا بخشی از بدنه هالیوود شدهاند و برخی از آنها مانند سونیک توانستند به موفقیت خوبی هم دست پیدا کنند. Free Guy هم اگر یک اثر فن سرویس به حساب بیاید، تقدیم به طرفداران یک فرنچایز یا یک عنوان خاص نشده؛ بلکه تقدیم به تمامی گیمرها و بازیسازان (شما بخوانید هنرمندان) دنیا شده که کمتر جدی گرفته شدهاند.